یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰ - ۱۴:۲۷

به مناسبت روز بزرگداشت حافظ؛

نشست حافظ خوانی «حدیث دوست» در زنجان برگزار شد

نشست حافظ خوانی «حدیث دوست» در زنجان برگزار شد

به مناسبت روز بزرگداشت حافظ، نشست حافظ خوانی «حدیث دوست» با حضور جمعی از شاعران به صورت مجازی برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی زنجان، نشست حافظ خوانی «حدیث دوست» به همت محفل ادبی ترمه اداره کتابخانه های عمومی شهرستان زنجان به مناسبت روز بزرگداشت حافظ، با حضور حیدر حسنلو، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان؛ عصمت صدرمحمدی، نویسنده و پژوهشگر؛ قاسم موحدیان، رئیس اداره کتابخانه های عمومی شهرستان زنجان؛ ژاله افشاری مقدم، دبیر محفل ترمه شهرستان زنجان؛ حسن پاکزاد، دبیر محفل ادبی استاد رضا ورزبه اداره کل و مینو حیدری، شاعر، روز دوشنبه ۱۹ مهرماه ساعت ۱۷ در سالن اجتماعات کتابخانه عمومی سیدافضل موسوی برگزار شد.

در این نشست، حیدر حسنلو، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان، در خصوص مقام و جایگاه حافظ در ادبیات، توضیحاتی ارائه کرد.

در ادامه عصمت صدرمحمدی، نویسنده و پژوهشگر به معرفی کتاب خود با عنوان «شمیم باغ حافظ» پرداخت.

مینو حیدری، در ادامه به مناسبت روز بزرگداشت حافظ به شعرخوانی پرداخت:

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مه عاشق‌کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش

آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

ما کجاییم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست

باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش

کاین دل غم‌زده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو

دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی

عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست

تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو

در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می

زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند

قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد

زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می‌خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک

ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

من جدا مشو که توام نور دیده‌ای

آرام جان و مونس قلب رمیده‌ای

از دامن تو دست ندارند عاشقان

پیراهن صبوری ایشان دریده‌ای

از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک

در دلبری به غایت خوبی رسیده‌ای

منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان

معذور دارمت که تو او را ندیده‌ای

آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا

بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده‌ای

گفتنی است، تقدیر از شاعران، بخش پایانی نشست حافظ خوانی «حدیث دوست» بود.