به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانههای عمومی سیستان و بلوچستان، سومین شب شعر مدافعان حرم با محوریت پاسداشت شهدای مدافع حرم و با عنوان «نبویون» روز شنبه یکم آبان با حضور حجتالاسلام راهداری امام جمعه موقت زاهدان، مولوی دهانی، مولوی بارانی و مولوی پتنگزهی از علمای اهل سنت استان، حمزه دهقان مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس، علیرضا کیخا فرمانده ناحیه بسیج دانشجویی، رضا لطیفی از فرماندهان سپاه پاسداران و قاسم سیاسر مدیرکل سازمان اسناد و کتابخانه ملی استان، عطاءالله شهبخش نایبرئیس شورای شهر زاهدان، مدیران فرهنگی دانشگاه سیستان و بلوچستان و دانشکده علوم پزشکی زاهدان به همراه جمعی از مسئولین این استان توسط اداره کل کتابخانههای عمومی سیستان و بلوچستان در سالن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان زاهدان برگزار شد.
پیر بخش هونک زهی
آمدم در کربلا تا با خدا سودا کنم از دل و جان حکم او را مو به مو اجرا کنم
آمدم تا در ره عهدی که بستم با خدا دین و قرآن را به خون خویشتن را احیاء کنم
آمدم تا برگه آزادی دین اسلام را با نثار خود خود و هفتاد و دو تن امضا کنم
آمدم تا بندگان راهنمایی سوی حق با اسیری رفتن ذرین زهرا کنم
آمدم تا بر علیه دشمنان جد خود با قیام خویش بر پا محشری عظمی کنم
**********
حامد عسکری
سلوک زخم و مسلمانی از عطش داریم اگر جگر ننشیند به داغ بیماریم
غمی به پهنه تاریخ روی سینه ماست به هر دلی که خفته از دفینه ماست
به کوه غربت ما را کسی نوشت شکست به صرف غصه ما را کسی سرود نشست
مگر که مرگ به این بغضها امان بدهد دعا کنیم خداوند صبرمان بدهد
***
وارثان خلف خنجر اسماعیلیم سالها زخمی تیر و تبر قابیلیم
شیر آنگونه که دلشوره کفتارانیم سر به زیریم که از ذره سردارانیم
و نبینید که فقط سعی و طوافی داریم تیغ هم خفته به آغوش غلافی داریم
پشت بر معرکه ما را نشنیدست کسی خواب ما جز به سر دار ندیدست کسی
غیرت این ارث گران پدری هست هنوز نان اگر نیست که خون جگری هست هنوز
صبر آن لحظه که سر رفت خدا رحم کند دشنهای که به جگر رفت خدا رحم کند
و بترسید که شادانه عزا خواهد شد تیغ هم خواب غلاف است و جدا خواهد شد
به اسبها بسپارید راهوار شوند به جادهها بنویسید بیقرار شوند
میآید آنکه قرار است با قدمهایش درختها به زمستان امیدوار شوند
***
پهلوونا اومدن شهر به شهر
واسه شون شبیه یک کابوسه
دس رو دس بذارن و نیگاه کنن
وقتی که قضیهی ناموسه
بعضیا میگن آخه چه کاریه؟
سخته رفتنش تکلف داره
پهلوون میفهمه ناموس چیه
بیخیال شدن واسش افت داره
بچه شیرای غیور مصطفی
ذوالفقارای برهنه از غلاف
مثل پروانه به دور حرمش
همهشون غرق سماعنن و طواف
سنی و شیعه وافغان و عرب
فرقی داره مگه؟ عشقش نوره
هرقبیلهای بگی نوکر هست
قربونش برم که جنسش جوره
یکی دست بسته نماز میخونه
یکی عاشورا میخونه شب به شب
یکی تک تیر اندازه توی دمشق
یکی رانندهی جیپه تو حلب
همه لهجهی همو میفهمن
خونا ریخته شده واسه هر وجب
همه رو پیشونیشون یا حیدر
همه دور بازوشون یا زینب
پهلوونا دست به دست هم دادن
که نذارن آسمون تار بشه
اومدن بفهمونن به تاریخ
که غلط میکنه تکرار بشه
اون یه باری که اسارت رفته
بسه واسه شون هنوز میسوزن
زاهدای دلشکستهی شبن
شیرای شرزهی توی روزن
خش بیافته رو یه خشت این حرم
خاک دنیا رو به توبره میکشن
کوه آتشم که باشه میگذرن
همهشون نوادهی سیاوشن
سنی و شیعه با هم برادرن
راه پیش رومونم که روشنه
کربلا به همهمون ثابت کرد
بیبرادری کمر رو میشکنه
این برادری ادامه داره و
پرچمه که روز به روز میشه رفیع
یه روزی میاد که میبینیم همه
چارتا گنبد بالا رفته تو بقیع
هرکی اینجا اومده مجنونه
حرم عمهی ساداته دمشق
قافیهش مثل دلیلش یه دونس
هرکیو بگی چرا میشنوی: عشق
***
دفعه آخری به دخترش گفت: براش عروسک از حرم میاره مادره کوه طاقت هم که باشه جلوی اشک بچه کم میاره
بندای پوتینشو میبست میگفت سه بار بخوابی پاشی بر میگردم حالا بزار برم که دیرم شده الهی دور دخترم بگردم
سه هفته است هیچکی خبر نداره گردانشون کجا زمین گیر شده اونجا توی محاصره موندنو اینجا یه دختر کوچولو پیر شده
شبای تو اتاق خودش میخوابه آخرین عکست رو بغل میکنه پیاله چشاش پر اشکه وبغضای خیس خردشو حل میکنه
دیشب میگفت سه روز دیگه مدرسه است کی توی صف منو تماشا کنه
کی منو با موتور بیاره خونه دفتر مشقمو کی امضا کنه
زنگ زدن خبر دادن بیسیمت خاموشه و ازت خبر ندارن گردانتون به بد کمینی خورده قول نمیدن جنازتو بیارن
سایه رو سرم بودی و رفتی صدام پر خش گلوم مثل چرم خوب جایی خونت روی خاکا ریخته روسفیدم کردی گلم دمت گرم
رفتن تو انقدری نسوزوند مارو که زخمای زبونشون سوخت فدای اون پهلون غیوری که اعتقادشو به سکه نفروخت
آهای شماها که میگین همسرم پول گرفته منتی ندارین پولایی که گرفتیم و بگیرید جنازه شوهرمو بیارید
**********
زهرا پردل
سلام عقیلهی خورشید، نور بانو جان!
گل قبیه ی خورشید، نور بانو جان!
تو زینت پدری ای صدیقهی صغرا
بلیغهای و فصیحه، ملیکة الدنیا!
اگر چه در نگهت نور فاطمی داری
شباهتی عجیب به مولایمان علی داری
چه او خلیفهی ما، چه امام ما باشد
محبت پدرت در مرام ما باشد
مباد گلشن او را خزان بسوزاند
دوباره شمر عطش کودکان بسوزاند
هزار و سیصد و هفتاد و هفت عاشورا
گذشته است ولی زنده مانده کرب و بلا
هنوز بارش خون، بانگ رعد میآید
صدای حرمله و ابن سعد میآید
رسانههای یزیدی دم از بهانه زدند
به عشق، تهمت ننگین آب و دانه زدند
کبوتران حرم، ملک ری نمیخواهند
به جز سری که شود نذر نی نمیخواهند
کبوتران حرم، رو سپید میمیرند
پلنگهای پرنده شهید میمیرند
***
سلام عقیلهی خورشید، نور بانو جان
گل قبیلهی خورشید، نور بانو جان!
ز کوفه با تو به شام اسارت آمدهایم
برای عرض ارادت کنارت آمدهایم
اگر ز سوز قلم بوی عشق میآید
ز کوچههای غریب دمشق میآید
بدان که بقعهی تو در دل شکستهی ماست
مدافع حرمت دستهای خستهی ماست
**********
عباس باقری
ای سحرزاده وادی بدها ردپایت سرای شب بوها
ای کتاب مبین ناطق تو از عرض دورعین منطق تو
در ازل آشنا به نصر وجود کس تو را چون خدای تو نستود
غرهالعین مسلمینی تو مرجع فیض در زمینی تو
سایه نام تو چو بر سر ماست به حقیقت مدینه عرش خداست
ای خم هفت جوش مستی زا باده گردان مشرقت دریا
تا به میخانه ساغر آوردند می وحدت ز خم برآوردند
جامهای شهود پر کردند جام آخرسوی تو آوردند
اینک انگورها غزل خوانند تاکها مست و ترره افشانند
هرکه دریا دل است میداند غل غل می به تاک میماند
لب از این باده تر کنید اینک سهویان راخبر کنید اینک
رسم مستی ز نو در اندازید پای این خم می سر اندازید
تا خمار تو جام برگیرد از ولای تو کام برگیرد
من بر آنم کزان می سرمد هیچکس تشنه بر نمیگردد
یا محمد امین اهل کرم پخته شد در تنور غم جگرم
یا بزن مهر صابری به دلم یا بخشکان ز ریشه آب وگلم
تا نبیند دو چشم خونبارم که چه در چله گلو دارم
نک هوال باز رو به قبله نشست سامری راه بر بصیرت بست
بر تن سدر دود خرمن کرد داغ را چلچراغ گلشن کرد
باز در جایگاه ابراهیم کارد آهیخته بر گلو دژخیم
در منا نغمه ریا جاریست دست تکفیریان به ترراریست
یکطرف کینه فته میبافد کید ذوالنار بسته میلافد
بت به تکریم و جهل در سطوت کعبه در بند و خدعه در جلوت
روز هیزم کشان اخدود است فسق درلاله عرض موعود است
کفر در ناصریه عریان است ناصری برصلیب نالان است
به شغب میل کرده دین حنیف شاد خواران به چشم شحنه عفیف
باز از غرب فته باریده است خواب تفریق دین ما دیده است
خواب دیده است باز در پندار نبویون به خواب و بت بیدار
قلم و لوح در کف صفهاست بی مدافع حریم خون خداست
آب را میشود زنو گل کرد عزم تحریف حق به باطل کرد
کینه را میشود به شیعه سپرد سنیان را به تیغ مکر آزرد
میشود بازره به خیبر برد مصطفی را به شعب دیگر برد
خواب دیده است قبله بیدین است سلک وحدت گسسته آیین است
در حرم دختر علی تنهاست زینبیه اسیر بند بلاست
نبویون به راه صفینند سست پیمان و سخت تمکینند
خواب دیده است لیک در درکات شبه در دین احدی هیهات
لیک اینبار فته بل عجبی است کید خناسها ابو لهبی است
مکر در کیل دین فروشان است روبهی باز مرد میدان است
غاصبان گرم خدعه بازارند غربیان مست بیع باترفند
هرزه غولان به یاوه دم سازند به گلستان وحی میتازند
تا برآرند بیخ دین از خاک تیره سازند سیره آن پاک
آن نبی آن منادی توحید آنکه نامش به هر کران که رسید
بت فرو کوفت دست غم بر سر گوشه گرفت خدعه در خیبر
عاشقان شیشه گلاب است این عطر خوشبوی آن جناب است این
که اگر بر زمین فتاد و شکست میرود صبر امتش از دست
اینک اینک هلا سپر گیرید از لب تیغ خنده بر گیرید
واهلید این شب مذبذب را هیبت کاغذین مرحب را
که بجام رسول ما خون کرد فهم آیینه را دگرگون کرد
آری امروز روز موعود است روز ادبار قوم نمرود است
باز خاورمیانه در جوش است کربلا باز هم کفن پوش است
زینبیه زخون چراغان است نینوا نای حزن و افغان است
کاظمین آه زخمیاش بر دوش سامرا گنبدش ز خون گلپوش
کوچهها نای آتش آواز است غم به بغداد چهره پرداز است
شامیان می رسند از تاریخ وز رگ ابر میچکد زرنیخ
میرسد از سحر سپاهی چند از سوی دشتهای مهر آکند
یالثارات و یا حسین بر لب تیغ بر کف به بانگ یا زینب
نبوی سیرتند و میآیند تا حرم را ز شرک بزدایند
تا بگویند غازی دینند راست پیمان به رسم و آیینند
رجم کردند کفر عریان را داعشیهای جند شیطان را
مثل اصحاب بدر جان دادند نو به نو از درون خود زادند
تا حریم حرم نگیرد گرد در نبندد به روی حق نامرد
در خروشند امت قرآن مثل امواج خفته در طوفان
تا بر آرند بیخ بتها را دستپروردگان دنیا را
فتنه را شاخ تر براندازند شعله خون به مجمر اندازند
شاخه ز قوم را ز بن چینند راه احمد مراد بگزینند
این شعار قیام اسلام است خیز خاورمیانه زین نام است
هان و هان ای شیوخ صحرا گرد پی شداند اشتران واحه نورد
در سرابید راه پیدا نیست دیرک هیچ خیمه بر پا نیست
از پس واحه تشنه برگردید مگر از شرم خون جگر گردید
که شما آن ناید و ای دون اید داعشی بندگان بیچونید
زبح پروارلانه مارید نقش قلاده بر گلو دارید
واحلید این مثلث داوود هان عشیره عشیره نمرود
**********
عبدالسلام بزرگزاده
شوشتری سردار دلها بود رفت در نبرد همراه یلها بود رفت
ای شهید شوشتر و پیشین و شوش باز کردی قفل دیده عقل و هوش
ما شنیدیم این پیامت با دو گوش هر چه گویم از تو و آثار تو
مردمی بوده مرام و کار تو عشق مولا بود ندار و دار تو
پر زنیکی بوده کوله بار تو هرچه گویم از همه همراه تو
از تبسمهای هر صبحگاه تو راز پنهان از غم جانکاه تو
پیر پذیرفته و جاهتهای تو شیر شکار شد از سماجتها تو
سنی تسلیم صداقتهای تو شیعه شیدای شجاعتهای تو
خون سرخ هر شهید در کربلا کرد عیار مسلمین را از طلا
حق و باطل در جهان کرد بر ملا همچو خون شوشتری داده جلا
من شنیدم که شهیدان زندهاند حقپرست و بهترند و بندهاند
بهر دیدار دل ز دنیا کندهاند در بهشت شادند و بر لب خندهاند
***
خون جگر کردند نثار آن جانثاران حرم بیسر اگر برگشت شهید سری برم
از برکت زینب شده شهر دمشق میعاد عشق مستاند همه در میکده من مست جام کوثرم
در آن گلستان دیدهام گلهای زیبا چیدهام از لاله پرسیدهام دروازههای آن ارم
نام نبی را حق نوشت بالاترین جای بهشت جای شهیدان حرم نزد نبی است لاجرم
شیعه و سنی در بغل با عشق و ایمان بیدغل کردند دفاع از آن حرم تا هر دو را بیسر برم
عبدالسلام در آرزو تا جرعهای شد از او ساقی تو پر کن از کرم من منتظر پشت درم
**********
علی داودی
هر جا که میبینم دلی تنگ است هر جا که میگویند در جنگ است
یک بار دیگر فتنه رنگارنگ این بازی دنیای نیرنگ است
بار دگر ایمان اسیر شک تاری تنیده کفر تکفیری
وقت قیام است و سلام آری از دور آمد بانگ تکبیری
باز آمده بر کوهها جبرائیل بار دگر موسی میان نیل
آماده پیکار میآید آنک ذبیحالله اسماعیل
ای دل ببین چاووش جان با ما حی علی خیرالعمل گوید
یعنی اذان اذن شهادت داد این مرگ از طعم عسل گوید
پشت نقاب داعی و داعش بهتر ببین شمر است
انگاری چشمان تیز مرد میفهمد این درد از آن دشنه کاری
شمر سنان شمر زمان اینک از هر کمینی تیر میبارد
هر کس هوای کربلا دارد این روزها شمشیر بردارد
خورشیدها در شام میجنگند ما کشتگان صبح در راهیم
ما شیعه و سنی کنار هم این روزها مختار خونخواهیم
دلبسته سربند یا زهرا میسوزد آری جانمان در تب
ما سر به پای دوست آوردیم باری به لب لبیک یا زینب
با حافظان روی خوب ماه جان را سپرده بر همین درگاه
هر کس هوای کربلا دارد این رخصت عشق است بسمالله
هنوز انگار داغی تازه دارد جان سنگرها هنوز از راه میآیند اصغرها و اکبرها
هنوز انگار عاشوراست راه آب میبندند که سیرابند خنجرها و بیتابند مادرها
حیات ما به عاشوراست تکرار بهار ماست رسیده وقت گل دادن بیفتند از بدن سرها
صدای ماست در گلدستههای زنده تاریخ بگو راوی بگو تا بشنوند این قصه را کرها
همین مردان پولادین ستونهای حرم هستند که میآیند با چشمان تر از پای منبرها
چه مردانی که ابراهیم در آتش میخورد غبطه چه گردانی که موسی با ید بیضا و اژدرها
به عمری در عزاداری که باری روز بیداری مبادا مرگ ما بینند در میدان بسترها
دوباره در پی این کاروان تا شام خواهم رفت مبادا خیزران باری مبادا باز هم سرها ...
حرم یعنی حریم عاشقان شیعه و سنی حرم یعنی کبوترها کبورترها کبوترها کبورترها
*********
قاسم صرافان
چشم تا وا میکنی چشم و چراغش میشوی مثل گل میخندی و شبوی غارش میشوی
شکل عبدالهی و تسکین داغش میشوی میرسی از راه و پایان فراغش میشوی
غصه را محو در چشم سیاهت میکند خوش به حال آمنه وقتی نگاهت میکند
با حلیمه میروی تا کوه تعظیمات کند وسعتش را با سلامی دشت تسلیمت کند
هر چه قوت دارد زمین یکباره تقدیمت کند آسمان در ماه و خورشید ترسیمت کند
خانه را با عطر زلفت تا معطر میکنی دایهها را هم ز مادر مهربانتر میکنی
یا محمد عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت
ناز لبخندت قرار از سینه یثرب گرفت خواب را خان تو از چشم ابوطالب گرفت
بیقرار شد خدیجه قلب او بیطاقت است تاجر خوش ذوق ما فهمید عشقت ثروت است
نیم سیم از آن او نیم دگر مال تو از گلستان خدا یاس معطر مال تو
داغ حسرت سهم ابتر ناز کوثر مال تو ای یتیم مکه از امروز مادر مال تو
روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن قاب قوسی اینی چنین میخواست عوعدنا شدن
خوشتر از داوودمی خوانی زبور آوردهای یا کتاب عشق را از کوه نور آوردهای
جای آتش باده از وادی تور آوردهای مکه و بدخواه و بتها را به شور آوردهای
گوشه چشمی تا منات و لات و عذری بشکنند اخم کن تا برجهای کاخ کسری بشکنند
***
شیعه یا سنی چه فرقی میکند؟ میدان یکی است
عزم سوی رزم کن! دشمن یکی، شیطان یکی است
لات و عزی با نقاب دین به میدان آمدند
بت شکنها خوب میدانند: بت گردان یکی است
داعش و تکفیری و وهابی و القاعده
پشت این دستان پیدا، نیت پنهان یکی است
سالها با اسم آزادی، کبوتر کشتهاند
این جهانِ در ستم آزاد، با زندان یکی است
قصدشان تسلیم اسلام است اما غافلند
از نگاه اهل ایمان، بدر و خان طومان یکی است
تن به ذلت هرگز اما جان به جانان میدهیم
در تمام عصرها، رسم جوانمردان یکی است
چنگ باید زد به حبلالله و از آتش گذشت
عروهالوثقی یکی، فرقان یکی، پیمان یکی است
هر حریمی حرمتی دارد بپرس از محرمان
حرمت آل نبی با حرمت قرآن یکی است
باز بسمالله مجراها و مرساها بخوان
موجها در حرکتند آری ولی طوفان یکی است
صالحان میرثداران زمین خواهند شد
این حکایت، فصلها دارد، ولی پایان یکی است
***
ما را به نام عشق، به اینجا کشیدهاند
ما را فدائیان حرم آفریدهاند
از تیغ دم نزن، همه مست شهادتیم
حرف از حرم نزن که همه کوه غیرتیم
از قلب کاظمین و دمشقیم و کربلا
از مشهدیم و از نجف و صور و سامرا
سر میدهیم در حرم بانوی دمشق
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
خوشبخت عاشقی که علمدار زینب است
آزاد آن دلی که گرفتار زینب است
هر گوشهای سواری و هر سو دلاوری
شیران کابلی و دلیران آذری
میدان پر از ابوذر و عمار و میثم است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
خونهای روی خاک، چنان باغ لالهاند
پیران، فدائیان حریم سه سالهاند
قرآن به نیزه رفته، یهودا به منبر است
بر پرچم ابولهب، اسم پیمبر است
ما در رکاب حضرت ماهیم و روشنیم
با او به قلب لشکر دجال میزنیم
چیزی نمانده صبح ظفر زود میرسد
این قافله به لشکر موعود میرسد
ما را به نام عشق، به اینجا کشیدهاند
ما را فدائیان حرم آفریدهاند
*********
محمد نور طاهری
جهان رخت عذا پوشیده امروز گلستان خرد خوشیده امروز
ننوشیده کسی از آن مئی که حسین ابن علی نوشیده امروز
وزان پس خمینی مرا یاد باد نظامش سر افرازو آباد باد
کزو نام ما شد در عالم بلند نیابد نظام بلندش گزن
نیابد گزند و نخشکد گلی اوللامر تا هست سیدعلی
خدایا مرا غافل از آن مکن مرا شرمسار از شهیدان مکن
بتابان به دلها فروغ امید که باشیم تابنده تر از شهید
شهیدان برگزیدند منزلی را که دست آرند در این منزل دلی را
مشو غافل ز خون سرخ آنان کزانان یافتهایم این صندلی را
***
جهان جولانگه دیو وددان است خرد بر بسته رخت و بی نشان است
قلم این آیه زیبای هستی شکست و قامتش خم چون کمان است
زمین آتش گرفته از شرارت زمان در غفلت و خوابی گران است
به کنجی از جهان سر مست نانند به کنجی اشک و حنظل آب ونان است
به کنج دیگری دهل است و سرنا به کنجی کفن و دفن کودکان است
چنان بارد مسلسلوار موشک که گویی رعد و برق آسمان است
به نام نامی اسلام و قرآن زهر سو حذف نام مومنان است
نه شرم از مرقد دخت حسین و نه قرآن و مساجد در امان است
غرابیست بر سر قبر رقیه خرد را آیهای این از خزان است
چه دنیایی چه آیینی چه دینی اطاعت از کدامین مرسلان است
دمشق اکنون نگاهش جانب توست دفاع از آن گذار زین امتحان است