به گزارش روابط عمومی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، دومین شب شعر مدافعان حرم روز سهشنبه بیست و هفتم مهرماه به همت اداره کل کتابخانههای عمومی کرمان و با حضور جمعی از خانوادههای شهدای مدافع حرم استان، سردار حسنی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان، محمدرضا علیزاده مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، حجتالاسلام محمودآبادی مدیرکل اسناد و کتابخانه ملی استان، علیاکبر حقدوست رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمان، محمدحسین ملکی رئیس حوزه هنری استان، محمد ابدالیتکلو مسئول دبیرخانه کانونهای مساجد کرمان، جمعی از فرماندهان نظامی و انتظامی استان و شماری از شاعران سرشناس کشوری و استانی در سالن اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این استان برگزار شد.
آرزو کبیرینیا
داغ نه! زخم زبان است جگر میخواهد
کوه وقتی که زیاد است کمر میخواهد
کوه درد است اگر شانهی سنگین داریم
گرچه لبخند به لب، صورت غمگین داریم
ما مگر چشم به در دوخته را میفهمیم؟
معنی پیرهن سوخته را میفهمیم؟
گرچه در ظاهر ازین عشق فراوان گفتیم
وقت اندوه فقط یاد شما می افتیم...
کربلا قصهی زنجیر به سر کوبیدن،
شیشهی خرد شده توی کمر کوبیدن
کربلا، قصهی این مغلطه بازیها نیست
هدف حضرتمان سفسطه بازیها نیست
ما به والله ازین داغ دل آزارتریم
از همه طایفهی کوفه ستمکارتریم
کوفه میخواست فراموش کند عهدش را
باید این مرتبه خاموش کند عهدش را
کوفه میخواست فراموش کند جان دارد
در خودش قدر جهان غیر مسلمان دارد
ما که با دشمن خود مثل برادر خوبیم
و فقط یار خودی را به زمین میکوبیم
یار جانی که نداریم... و دشمن بسیار
آه هفتاد و دو خوب است دریغ از یک بار!
کاش پهلوی زنی غم زده بر در نخورد
آی مردم! به شعور احدی بر نخورد
هر که از عشق نوشت انگ به دینش نزنیم
هرکه حق گفت محق است زمینش نزنیم
قرن ما قرن بهم ریختن باورهاست
عصر در خاک به خون خفتن جنگاورهاست
عصر ما عصر فریب است... و جنگ آلودیم
عشق مفهوم ندارد که تفنگ آلودیم....
ما لب خشک ترک خورده ندیدیم هنوز
کودک خستهی آزرده ندیدیم هنوز
بر سر نیزه به حرف آمده ای وای به ما
بعد باران که نه برف آمده ای وای به ما
چه کسی گفت به ما تشنه لبانید شما
تشنه ماییم که دریای جهانید شما
تشنه ماییم... و در دست تو دریا داری
هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
هرچه خوبان همه دارند و ندارند تویی
چینی غصهی مارا بخدا بند تویی
حضرت آب ببین تشنهتر از لوت شدیم
ما جوانیم نبینید که فرتوت شدیم!
قسمت این بود ازین طایفه دلخون باشی
"هیچ خوش دل نپسندد که تو محزون باشی"
ما که در دایرهی بستهی جهلیم همه
و خدا خواست تو از دایره بیرون باشی
"در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی"
**********
سیدمحمدعلی رضایی
فدای حنجرهی پارهات برادر من
ز خون توست اگر زنده است خواهر من
ز خون توست اگر نان به سفرهی من هست
نبود خون تو میشد تمام جوهر من
فتاده یک طرف دشت کاسهی سر تو
نهان به یک طرف خانه کیسهی زر من
بریده باد در این دورهی ریا و فریب
اگر خلاف حقیقت سرود حنجر من
رواست کم بکنم زحمت از سرت ای دوست
که هست از تو نوشتن زیاد از سر من
دگر نه بیهده رویای جنگ میبافم
نه شعر در هوس نام و ننگ میبافم
مپرس حال مرا، بین خلق مستترم
که جان سالم از این فتنهها به در ببرم
تو مست و بیزره آن سوی مرزهایی و من
جدا نمیشوم این سوی مرز از سپرم
ز صبح در پی نان میدوم که آخر شب
ز رنج روز خودم را به خانهام ببرم
چگونه ماندهای ای دوست؟ من که میمیرم
شبی اگر ز کنارم جدا شود پسرم
ولی فدای علمدار کربلا که ز لطف
گذشت از من و نگذاشت بشکند کمرم
مدد ز او بطلب چون که خوب میفهمند
مدافعان حرم را مدافعان حرم
خدا کناد که من هم سرم به سنگ خورد
در این سموم به من هم هوای جنگ خورد
**********
قاسم صرافان
شیعه یا سنی چه فرقی میکند؟ میدان یکی است
عزم سوی رزم کن! دشمن یکی، شیطان یکی است
لات و عزی با نقاب دین به میدان آمدند
بت شکنها خوب میدانند: بت گردان یکی است
داعش و تکفیری و وهابی و القاعده
پشت این دستان پیدا، نیت پنهان یکی است
سالها با اسم آزادی، کبوتر کشتهاند
این جهانِ در ستم آزاد، با زندان یکی است
قصدشان تسلیم اسلام است اما غافلند
از نگاه اهل ایمان، بدر و خان طومان یکی است
تن به ذلت هرگز اما جان به جانان میدهیم
در تمام عصرها، رسم جوانمردان یکی است
چنگ باید زد به حبلالله و از آتش گذشت
عروهالوثقی یکی، فرقان یکی، پیمان یکی است
هر حریمی حرمتی دارد بپرس از محرمان
حرمت آل نبی با حرمت قرآن یکی است
باز بسمالله مجراها و مرساها بخوان
موجها در حرکتند آری ولی طوفان یکی است
صالحان میرثداران زمین خواهند شد
این حکایت، فصلها دارد، ولی پایان یکی است
***
ما را به نام عشق، به اینجا کشیدهاند
ما را فدائیان حرم آفریدهاند
از تیغ دم نزن، همه مست شهادتیم
حرف از حرم نزن که همه کوه غیرتیم
از قلب کاظمین و دمشقیم و کربلا
از مشهدیم و از نجف و صور و سامرا
سر میدهیم در حرم بانوی دمشق
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
خوشبخت عاشقی که علمدار زینب است
آزاد آن دلی که گرفتار زینب است
هر گوشهای سواری و هر سو دلاوری
شیران کابلی و دلیران آذری
میدان پر از ابوذر و عمار و میثم است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
خونهای روی خاک، چنان باغ لالهاند
پیران، فدائیان حریم سه سالهاند
قرآن به نیزه رفته، یهودا به منبر است
بر پرچم ابولهب، اسم پیمبر است
ما در رکاب حضرت ماهیم و روشنیم
با او به قلب لشکر دجال میزنیم
چیزی نمانده صبح ظفر زود میرسد
این قافله به لشکر موعود میرسد
ما را به نام عشق، به اینجا کشیدهاند
ما را فدائیان حرم آفریدهاند
***
باید برم تقدیر من اینه
من عاشقم، اینو تو میدونی
اما دلم گرمه که همراهم
تا آخر این قصه میمونی
میدونی از اول قرار این بود
بال و پرِ پروازِ هم باشیم
با هم بمونیم، هر کجا هستیم
حتی اگر یک روز تنها شیم
شاید بگن راه حرم دوره
اونها که قلباشون کبوتر نیست
میدونی کِی مرزا قفس میشن؟
وقتی که غیرت نیست، باور نیست
لیلای من! با من، تو مجنون شو
بردن، در اینجا باختن داره
مجنون که باشی خوب میفهمی
این سوختنها، ساختن داره
میرم، دعا کن از ته قلبت
پیدا کنم بالی که گم کردم
خیلی سفر رفتم ولی این بار
نه، دست خالی بر نمیگردم
من مرد رویای توام یعنی
خسته نمیشم از سفر، هرگز
سنگ صبور من! حلالم کن!
همراه سختیهام! خداحافظ!
**********
حامد عسکری
پهلوونا اومدن شهر به شهر
واسه شون شبیه یک کابوسه
دس رو دس بذارن و نیگاه کنن
وقتی که قضیهی ناموسه
بعضیا میگن آخه چه کاریه ؟
سخته رفتنش تکلف داره
پهلوون میفهمه ناموس چیه
بیخیال شدن واسش افت داره
بچه شیرای غیور مصطفی
ذوالفقارای برهنه از غلاف
مثل پروانه به دور حرمش
همهشون غرق سماعنن و طواف
سنی و شیعه وافغان و عرب
فرقی داره مگه ؟ عشقش نوره
هرقبیلهای بگی نوکر هست
قربونش برم که جنسش جوره
یکی دست بسته نماز میخونه
یکی عاشورا میخونه شب به شب
یکی تک تیر اندازه توی دمشق
یکی رانندهی جیپه تو حلب
همه لهجهی همو میفهمن
خونا ریخته شده واسه هر وجب
همه رو پیشونیشون یا حیدر
همه دور بازوشون یا زینب
پهلوونا دست به دست هم دادن
که نذارن آسمون تار بشه
اومدن بفهمونن به تاریخ
که غلط میکنه تکرار بشه
اون یه باری که اسارت رفته
بسه واسه شون هنوز میسوزن
زاهدای دلشکستهی شبن
شیرای شرزهی توی روزن
خش بیافته رو یه خشت این حرم
خاک دنیا رو به توبره میکشن
کوه آتشم که باشه میگذرن
همهشون نوادهی سیاوشن
سنی و شیعه با هم برادرن
راه پیش رومونم که روشنه
کربلا به همهمون ثابت کرد
بیبرادری کمر رو میشکنه
این برادری ادامه داره و
پرچمه که روز به روز میشه رفیع
یه روزی میاد که میبینیم همه
چارتا گنبد بالا رفته تو بقیع
هرکی اینجا اومده مجنونه
حرم عمهی ساداته دمشق
قافیهش مثل دلیلش یه دونس
هرکیو بگی چرا میشنوی: عشق
**********
سیدمحمدمهدی شفیعی
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی میکند؟
سرو باشی، باد یا طوفان چه فرقی میکند؟
مرزها سهم زمیناند و تو اهل آسمان
آسمان شام یا ایران چه فرقی میکند؟
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ما است
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟
قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم
حصرالزهرا و آبادان چه فرقی میکند؟
هر که را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست
بیشهادت، مرگ با خسران چه فرقی میکند؟
شعله، خاکستر، دم آخر ولی ققنوس را
لحظه آغاز با پایان چه فرقی میکند؟
**********
عباس مولایی
باز امشب به سر کوی جنون افتادیم امشب از دایره عقل برون افتادیم
باز امشب همگی شوق پریدن داریم بیقراریم به سر شوق رسیدن داریم
باز امشب همگی شور و دم و غوغائیم پرخورشیم، بجوشیم، چنان دریاییم
باز امشب همگی سر به قدم احساسیم همه با شور و صفا سینهزن عباسیم(ع)
باز امشب همگی حالت حر میگیریم همه از شور حسین(ع) است که گر میگیریم
یا حسین بن علی(ع) ما همه سرباز توایم مثل عباس(ع) همه عاشق و جانباز توایم
به خداوند قسم، کرب و بلایی هستیم بهر حفظ حرمت، جمله فدایی هستیم
در دفاع از حرمت سر بسپاریم حسین(ع) ترسی از داعشیان هیچ نداریم حسین(ع)
آن چنان جان بفشانیم شود دشمن، مات داعش و پا به حریم تو نهادن هیهات
ما بمیریم مگر، عشق به غارت برود داعشی سوی حرم، قصد جسارت برود
داعشی! های! حسین بن علی(ع) تنها نیست مطمئن باش که امروز، چو عاشورا نیست
داعشی! از سرببریده مترسان ما را میسپاریم همه، سرخ ره مولا را
سر به روی تن شیعه به خدا سنگین است سر سالم تن شیعه؟ به خدا ننگین است
شیعه و حنجر ببریده که عادت دارد شیعه از روز ازل شوق شهادت دارد
ما لثارات حسینیم(ع)، بدان ای داعش وارث پیر خمینیم(ره) بدان ای داعش
بهر حفظ حرمش پا به رکابیم همه بهر کشتار شما سرب مذابیم همه
سوی پیکار شما، سخت پی تاختنیم داعشی! بیغ بکش، تشنه سر باختنیم
داعشی! رقص جنون ارزش دیدن دارد سر ما شوق جدا گشتن از تن دارد
داعشی! های! بدان شیعه پی شبگیر است شیعه از ظهر عطش، سخت بهانه گیر است
مرگمان باد! اگر عافیتاندیش شویم بیتفاوت به حسین و علی(ع) کیش شویم
مرگمان باد! اگر راه مروت بندیم با یزیدان زمان عهد اخوت بندیم
مرگمان باد! اگر بنده دنیا بشویم بیخیال حرم حضرت مولا(ع) بشویم
مرگمان باد! اگر عهد شکن ما گردیم از ره سرح حسین بن علی(ع) برگردیم
مرگمان باد! اگر آن فاجعه تکرار شود پسر شیر خدا طعمه کفتار شود
شیعه آل علی(ع) یار بتولیم(س)، همه پاسدار حرم آل رسولیم(ص) همه
**********
علیرضا قزوه
سفیانی عصرند کنون طالب و داعش
خواهند بسوزند زمین را و زمان را
بویی به من آر از حرم حضرت زینب(س)
تا هدیه کنم در قدم او سر و جان را
من عاشق دلداده آن صحن غریبم
با عاشق دلداده مگو سود و زیان را
امروز ببینید صف آراسته در شام
هم خولی و هم حارث و هم شمر و سنان را
امروز ببین پشت و پناه حرم عشق
الوند و دماوند و سهند و سبلان را
آیینهای از جنس خدا از حلب آمد
تا بشکند افسانه بیدادگران را
سردار بلانوش حسین همدانی
یک باره پر از آینه کردی همدان را
تا رایت مهدی(عج) ست به دست نفس تو
سفیانی و دجال نگیرند جهان را
ایران و عراق و یمن و شام عزادار
آن کیست تحمل کند این داغ گران را
جانت همه لبریز خدا، پر شده نور
از سینه برون ریختهای نام و نشان را
تو رتبهای از مرتبهدانان بهشتی
یزدان ندهد مرتبه جز مرتبهدان را
پیران وفادار در این عرصه غریباند
یارب برسان خیل هژبران جوان را
مردانی از سلسله رستم دستان
با دادن سر میگذرند این همه خوان را
شد معرکه بیزار ز بیداد مدد کن
تا داد بگیرم همهی دادرسان را
این سوخته جانان همه در خط اماناند
یارب برسان یار امین را و امان را
آیینه مگر آورد از محضر قرآن
تفسیر کند مرز یقین را و گمان را
نبض من و یاران همه زیر نظر اوست
کو دست کریمش که بگیرد ضربان را
باشد به اشارات شهید همدانی
راهی بنمایند من هیچ مدان را
**********
مجتبی احمدی
یک.
زمین به وسعت هفتآسمان، شگفتآور
زمان درست شبیه مکان، شگفتآور
هنوز میرود این راه، سوی کرب و بلا
و باز میرسد آن کاروان، شگفتآور
غبار دشمنی دشمنان، ملالانگیز
نسیم دوستی دوستان، شگفتآور
چه قصهایست؛ زنان کوه، مردها دریا
چه ساحتیست که پیر و جوان، شگفتآور
چه منظریست که هر سمت آن پُر از عشق است
چه منبریست که شرح و بیان، شگفتآور
چه روضهایست که آید از آبها شیون
چه نوحهایست که آه و فغان، شگفتآور
(چه مستی است ندانم، که رو به ما آورد)
سلام ساقی ما! مهربان! شگفتآور!
ندیده ماهی از این دست، پیش از این خورشید
پس از تو نیست چنین آسمان، شگفتآور ...
(هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همهحال از بلا نگه دارد)
دو.
و ایستاد امام آنچنان که پیغمبر
و گفتهاند که گفت آنچنان شگفتآور
که ترس، همهمهی صنف دینفروشان شد
- چه خطبهای است که هر حرف آن، شگفتآور؟
بگو به طبل؛ بکوبد به سر، که میگویند
علیست اینکه گشوده زبان، شگفتآور
و خیمهخیمهی این کاروان «علی» دارد
همان بزرگ، همان حق، همان شگفتآور
(غلام نرگس مست تو تاجدارانند
خراب بادهی لعل تو هوشیارانند)
سه.
سلام ای نفست نور! آبروی زمین!
سلام ای شده با تو جهان، شگفتآور
تو کیستی که چه تنها فروتنانه، دلیر
سپردهاند به پای تو جان، شگفتآور
هزار پرسش بیپاسخ است هر زخمت
بپرس تا شود این امتحان، شگفتآور
نه موج بود و نه طوفان؛ صدا صدای تو بود
که از گلوت چنین شد روان، شگفتآور:
بگو به آب؛ دو رکعت به خاک میافتیم
بگو به باد؛ بگوید اذان، شگفتآور
بگو به تیر؛ ببارد، بهار خواهد شد
بگو روان شود از هر کمان، شگفتآور
بگو به نیزه؛ مهیای آن سفر باشد
کنار همسفری بیگمان شگفتآور
بگو به خیمه؛ گلستان شود، که سر زدهاند
شکوفههای من از هر کران، شگفتآور
بگو به شمر؛ بیاید، که سخت دلتنگم
سنان بیاورد اینک سنان، شگفتآور
(چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش)
چهار.
غروب، سفرهی سور شکمپرستان شد
که خون پاک تو گسترد خوان، شگفتآور
هزار چشم به دنبال پیکرت میگشت
به نیزه رفت سرت ناگهان، شگفتآور
نه باد بود و نه باران، صدا صدای تو بود
همان صدای رسا، جاودان، شگفتآور
خوشا تلاوت و تفسیرِ توأمان بر نی
سر و زبان تو شد همزمان شگفتآور
به روی نیزه سرت آیهای است ای قرآن!
اگرچه سنگ ببارد؛ بخوان شگفتآور
(سر ارادت ما وآستان حضرت دوست
که هرچه بر سرِ ما میرود ارادت اوست)
پنج.
...
**********
محمدحسن اسفندیارپور
آسمانی که در آن نسترنش میسوزد
یوسف از معجزه پیرهنش میسوزد
اشک آیینه و سرو از جگرش میریزد
ناله ای می کشد و اهرمنش میسوزد
خاطراتی که در سوخته در یادش هست
آبروییست که از ریختنش میسوزد
چادرت را نتکان، عرش به هم میریزد
گریهات را نچکان ماه تنش میسوزد
گرچه از پیرهن کهنه ردایی دارد
وسط دشت تن بیکفنش میسوزد
با سر تیر گلاب از رگ گردن خوردند
مثل دستان برادر، بدنش میسوزد
گفت تا حرف پیمبر نرود از خاطر
مسجد کوفه و شام از سخنش میسوزد
قلم فاجعه وقتی که به خون میرقصد
علم خم شده سینه زنش میسوزد
معبد سوخته یعنی دل زینب به صلیب
کعبه قلبی است که با بت شکنش میسوزد
پشت دیوار ترک خورده کعبه افتاد
نوحهخوانی که غزل در دهنش میسوزد
سالها طی شد و تقویم ورق خورد ولی
دل هر آینه از آمدنش میسوزد
صوت قرآن که بپا خواست درختان گفتند
به دفاع از حرمش،هم وطنش میسوزد
**********
محمدرضا شفیعی
تنها نه جان او که جهانی شهید شد
سرباز ما بدون نشانی شهید شد
در صبح شام اذن شهادت گرفته بود
آنگاه با صدای اذانی شهید شد
دور از نگاهمان چه بهاری به خون نشست
در چشم چه ما سرو روانی شهید شد
تا کربلای دیگری از نو بنا شود
بسیار بُشرْ و عابس و هانی شهید شد
خود میزبان اوست، علیاکبر حسین
هرکس در ابتدای جوانی شهید شد
باران تیر و تیغ گرفت از چهار سو
شعری که گفتمش تو بخوانی شهید شد
**********
میلاد عرفانپور
رفیقهای قدیمی شهید برگشتند
خدا همان دمِ اول شهیدشان میخواست
به هیئتی که خدا آفرید، برگشتند
اگرچه بر تنِ این سروها جراحاتیست
خدا گواه که اینان رشید برگشتند
خوشا به غیرت فرزندان روح خدا
به منزلی که خدا برگزید، برگشتند
پی خدا به مصاف یزیدیان رفتند
خداشناستر از بایزید برگشتند
نگو به دور سفر کردند؛ دور چرا؟!
به «أقرب من حبل الورید» برگشتند
به مادران به صدای بلند مژده دهید
چرا شکسته خبر میدهید برگشتند؟!
کدام عید مبارکتر از شهادت بود؟
عزا چرا که سحرگاه عید برگشتند
خلاصه قافلههای امیدمان رفتند
و دشمنان همگی ناامید برگشتند
***
با دشمن خویشیم دمادم در جنگ
او با دمِ تیغ آمده، ما با دلِ تنگ
ما رود مُدامیم بگویید به تیغ
ما شیشه عطریم بگویید به سنگ
***
آن لحظه که جان میرود از دست؛ حسین
دیدار تو آخرین امید است؛ حسین
ما منت مرگ را نخواهیم کشید
باید به شهیدان تو پیوست؛ حسین
***
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هر چه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
**********
میلاد حسینینسب
دستهایت حریم امنی بود دستهایت مدافع باران
دستهایی که نذر میکردی جا بماند کنار نخلستان
نذر خود را ادا نمودی و نذر خود را ادا نکردم من
من فقط مینویسم از این رود تو خودت مثل رود در جریان
باید انسان کمی رها باشد باید از هر کسی جدا باشد
یک طرف لشکر خدا باشد یک طرف لشکر خود شیطان
گرگها پر از کمین حرم شیرها مدافعین حرم
قصه دشمنی دیرینه قصه شمع در دل طوفان
تو که سنگ صبور آوردی واژهها را به شور آوردی
از دل خاک، نورآوردی از نگاهت غرور در جریان
چشمهایت پر از سرودن بود فکر و ذکرت همیشه رفتن بود
شعرهایم اگر چه الکن بود در زمان شهادت یاران
حس و حال غریب بعد از تو ذکر امن یجیب بعد از تو
عطر باران و سیب بعد از تو اتفاق عجیب در میدان