چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۵

به همت محفل ادبی قند پارسی کتابخانه های عمومی فارس؛

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

عصر شعر افطار کلمات

به مناسبت هفته هنر انقلاب اسلامی و همزمان لیالی پرفیض قدر، محفل ادبی قند پارسی کتابخانه های عمومی استان فارس «عصر شعر افطار کلمات» را برگزار کرد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان فارس؛ به مناسبت هفته هنر انقلاب اسلامی و همزمان با لیالی پرفیض قدر، محفل ادبی قند پارسی کتابخانه های عمومی استان فارس «عصر شعر افطار کلمات» را با حضور غلامرضا کافی، دبیر محفل ادبی قند پارسی، وحید نمازی، رئیس حوزه هنری استان فارس، عبدالرضا قیصری، معاون فرهنگی و هنری حوزه هنری فارس، طنز نویس، محقق و مدرس دانشگاه؛ هادی فردوسی، شاعر؛ اعضای محفل ادبی قند پارسی و علاقه‌مندان شعر و ادب پارسی برگزار کرد.

در این نشست، غلامرضا کافی، دبیر محفل ادبی قند پارسی، ضمن اشاره به عاشقانه سرایی آیینی عنوان کرد: فؤاد کرمانی برای خود مکتبی دارد که پیش از نبوده است و آن هم عاشقانه سرایی آیینی است.

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت

آری آن جلوه که خاموش نشود نور خدا

وی ادامه داد: این شاعر پارسی به شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار پرداخته است. قصیده هایی در وصف حضرت علی(ع) دارد و بسیاری از شعرا از اشعار او در این زمینه استقبال کردند.

در ادامه این نشست شاعران محفل ادبی قند پارسی به خوانش اشعار آیینی خود با موضوع امام علی(ع) و شبهای قدر پرداختند.

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

غلامرضا کافی دبیر محفل ادبی قند پارسی به خوانش یکی از سروده های خود با عنوان «شعر قرآن» پرداخت:

در آن پیداست ناپیدا و ناپیداست  پیدایش

فریبی  نیست، رَیبی نیست، در لحنِ فریبایش

جهانِ رازناکش عین و سین و قاف و حامیم است

چنان که کاف و ها  و یا و عین و صاد، ایمایش

خداونداست نورِ آسمان ها و زمین در آن

که تابان است در اقطارِ عالم روی زیبایش

هم او اول، هم او اخِر، هم او باطن، هم او ظاهِر

که خلاّق است و جبّار است، وصف عالم آرایش

به بسم الله الرحمن الرحیمش هست مفهومی

که سرتا پای هستی نیست حتی نقطه ی بایش

درآن نجّارِ کوفه میخ بر الوار می کوبد

که طغیان جوش نفرین است اشکِ کوه-بالایش

درآن فرزندِ تارِخ را تبر بر دوش می بینند

که دل بر می کند از نازنین فرزندِ رعنایش

بفرمایید خود زیباترین افسانه اش از کیست؟

عزیزِ پاک پنداری که راعیل است شیدایش

درآن با چوبدست سِحر دریا می شود نیمه

دو نیمه می کند فرعونیان را قهرِ دریایش

درآن مریم به معبد، میهمان سفره ی غیب است

که جان را می برد تا آسمان، مرغِ مُسَمّایش

بر آرد " اِنّی عبدُاللّه آتانِی الکتاب" از آن

همان در مهد، پیغمبر که می خوانند عیسایش

محمّد یک شبان ساده درآن هست پیغمبر

که طرح ماه،  کامل می شود از نورِ سیمایش

امیرالمؤمنین درآن همان مدهوشِ محراب است

که انگشتر برون آید ز دستش، تیر از پایش

چه گویی سهم بانویِ جهان آیاتِ کوتاهی است؟

حبابِ لفظ اندک می زند، دریاست معنایش

به قرآن و به فُرقان و کتاب و ذکر و وحی و حق

بیان و موعظه، نور و بصائر، نامِ بُشرایش

الهی سینه ام را گنجه ی نورِ مُهَیمِن کن

که با " حیَّ علی خیرِالعمل " باشم مُهیّایش

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

حسین کیوانی، شاعر پیشکسوت به خوانش سروده های خود پرداخت:

با حسرت واشک وآه می گفت علی

درخلوت شب به ماه می گفت علی

از دست خواص بی بصیرت شب ها

دردِ دل خود به چاه می گفت علی

**

جان در ره جانانه برافشاند علی

پای هدفش همیشه می ماند علی

روزی که شکافت فرق او در محراب

گفتند مگر نماز می خواند علی

سارا رمضانی نیز به خوانش یکی از سروده های خود پرداخت:

باران که زد هی بیشتر خیس و ترم کردی

دیوانه ام ، آواره هستم بدترم کردی

مانند آنهایی که از دنیا گذر کردند

یک خاطره در برگ زرد دفترم کردی

اینجا هوای زندگانی گرچه تاریک ست

روی سکوت دشت غم هاپرپرم کردی

حقم نبود اینگونه خون دل خورم هرشب

با زخمهای خنجرت همبسترم کردی

اینهم گذشت و شادم از پایان شعرخود

بدجور محتاج دعای مادرم کردی

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

پدرام اکبری، به خوانش یکی از سروده های خود پرداخت:

قدم ها زدی لحظه در لحظه ها

سفر کرده ای اربعین کربلا

به چشمان خود دیده ای عشق را

پس از روزها ماهها سالها

چه ایام دلواپسی داشتی

لب مرز مهران کسی داشتی..

که آشوب می زد چنان بردلت

و آتش می افکند در منزلت

طرف گفت اصلا نرو راه نیست

سفر این صفر خواه نا خواه نیست

هوا داغ و صحرا پر از خار هست

خیالت شده جاده هموار هست؟

کسی نیست آنجا جوابت دهد

 ویا اینکه یک ذره آبت دهد

خطر در کمین است و وضعی عجیب

سفر می کنی کوفه ی نانجیب

نرو ،چون که آنجا گرفتاری است

پر از حادثه مرگ و بیماری است

کبری قالینی نژاد به خوانش یکی از سروده های خود با موضوع امام علی(ع) پرداخت:

شمیم فزت رب الکعبه تا اوج سما می‌رفت

علی دلخسته از دنیا رها و بی صدا می رفت

دلش لبریز آه و درد بود از دست این دنیا

سبکبال و رها آسوده خاطر تا خدا می رفت

دل چاه از صدای ضجه هایش پر شده اکنون

برای مرهم دردش به امید شفا می رفت

در و دیوار مسجد از فراقش در تقلا بود

ولی  او از وصال  دوست آزاد و رها می فت

نمیپیچد دگر در گوش نخلستان  نوای او

طنین ربنایش همره حمد و ثنا می رفت

نبود ابن آشبان خاکی و غم بار شأن او

سرش فارغ از ابن دنیا به سوی ما ورا می‌رفت

دل محراب خونین از شکاف فرق مهتاب و

به آغوش حبیب خود سری بی ادعا می رفت

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

علی‌رضا افراز نیز به خوانش یکی از سروده های خود پرداخت:

دوش آن پیک سحرگاه سخن یار بگفت

خبر از یوسف گمگشته بازار بگفت

این بشارت به دل غمزدگان داد نسیم

مژده آمدن ساقی عیار بگفت

در میخانه گشودند زِ یُمن قدمش

دل زِ مسجد به سوی خانه خمار بگفت

چونکه تسبیح نهادیم و سبو بگرفتیم

هاتف عالم غیب سرّة الاسرار بگفت

توبه بشکستم و آن جامه زُهد افکندم

پندم آن پیر خرابات سبک بار بگفت

خواجه گر خرقه و دفتر گرو باده نهاد

به رَه پیر مغان نکته به اشعار بگفت

همچو حلاج بباید که وضو در خون زد

بانگ تکبیر اناالحق به سر ، دار بگفت

کس چو افراز مِی آلود و گنهکار نشد

حافظ از صُنع خطا پوشی ستار بگفت

تا که فرصت شمرم مستی خود در شب قدر

زین مبارک سحر و رحمت غفار بگفت

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

علی شیربانیان، از شاعران جوان، سروده ای از اشعار خود را خواند:

این واژه های باطله را دست کم نگیر

مرزِ سکوت و هلهله را دست کم نگیر

من شاعرم خراب نگاه تو می شوم

انصاف نیست مساله را دست کم نگیر

برگرد با نشانه دلت را مجاب کن

این بار کوچ چلچله را دست کم نگیر

ویران نمی شود به خیالت بنای ظلم؟

هرگز مسیر زلزله را دست کم نگیر

با اینکه از نگاه تو افتاده ام ولی

راز میانِ فاصله را دست کم نگیر

ناهید فتحی نیز یکی از سروده های خود را خواند:

امشب چقدر ستاره ها خسته اند

انگار همه آسمان با تو رفته است

تو نیستی و اینجا پر از شب است

دست های آسمان و زمین بسته است

چشمهایت رفته اند و ستاره ها مرده اند

خورشید هم تا ابد بدون تو خسته است

مولای نور دعا کن برای صبح

در های آسمان به روی ما بسته است

امشب همه بی ستاره ایم

در مجلسی که ماه بی تو نشسته است

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

فیروزه خرم بخت، از کتابداران کتابخانه‌های عمومی فارس، به خوانش یکی از سروده های خود پرداخت:

با هر غزل سکوت تو را برملا کنیم

اینجا نمی شود که به تو اقتدا کنیم

شاعر شدیم تا که عروض و ردیف را

با زخم های کهنه ی تو آشنا کنیم

باید شراب جای مرکب بیاوریم

باید برای قافیه ها تب بیاوریم

باید که روز شعر سرودن برای تو

از کوچه های کوفه کمی شب بیاوریم

ابیات هر قصیده تو را درد می کشد

مهتاب را به شانه ی یک مرد می کشد

بر بوم خانه های گلی در سکوت خویش

شب، سایه ای که توشه بیاورد می کشد

در چارپاره درد تو را آه می کشیم

تصویری از شریعت گمراه می کشیم

طی می کنیم وسعت داغ کویر خویش

نخلی کنار قامت یک چاه می کشیم

گلدسته های سرد اذان را خبر کنید

چشمی برای غربت خورشید تر کنید

فزت برب کعبه بجای علی الفلاح

باید بیاورید و سخن مختصر کنید

با خون دل برای تو باید وضو کنیم

محراب آبروی تو را جستجو کنیم

در هر قنوت آیه ی فرق شکسته را

صدبار و ده شماره مگر در سبو کنیم

راز جهان نهفته به چشمان مست توست

خورشید، پریده ی گرمای دست توست

سوگند خورده خالق هستی که بی گمان

هست جهان منوط به انفاس هست توست

بر عجز می رسیم و لغت کم میآوریم

در هر شناخت واژه ی مبهم میآوریم

«کیف بشر» نهایت شعر و شعور ماست

آدم گواست گرچه که خاتم میاوریم

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

علیرضا شریف زاده دبیر انجمن ادبی شاهچراغ نیز به خوانش یکی از سروده های خود پرداخت:

ببند قسمت بالای گیسوانت را

که رعشه رعشه گرفتست عاشقانت را

در این حوالی پاکی اگر که می ریزند

به می نگاه نکن، بشکن استکانت را

چقدر قیمت کم میفروشی ام تاجر

عزیز میخردم، می‌خرد دکانت را!

خدا حواس مرا پرت چشم هایت کرد

خدا نخواست که دریابم آن لبانت را 

به قلب سایه نماند این غم برآشفته

که دید غنچه خندان ارغوانت را

جناس تام ندارد امانتی که تو دادی

و تو که داده ای از کف کنون امانت را

به اوج قله ی رویان بایست آرشِ دل

نشان شده طبرستان، بکش کمانت را

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد

عصر شعر «افطار کلمات» در شیراز برگزار شد