چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۳

عصر شعر «اسم شب، صبح است» در رشت برگزار شد

بردار قلم دوباره از خون بنویس

image-20231025100138-2.jpeg

محفل ملی عصر شعر «اسم شب، صبح است» در محکومیت جنایات رژیم اشغالگر قدس و به منظور همدردی با مردم مظلوم غزه، همزمان با سراسر کشور با حضور جمعی از شعرا، چهره های فرهنگی و مدیرکل کتابخانه های عمومی استان گیلان در کتابخانه مرکزی رشت برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان، عصر شعر سراسری «اسم شب، صبح است» به نشانه حمایت از فلسطین، به عنوان مسئله اول جهان اسلام، عصر دیروز سه شنبه(2 آبان) و همزمان با سراسر کشور با حضور یاسر تقوی، مدیرکل کتابخانه های عمومی استان گیلان؛ محمود محمدی، معاون اداری و مالی؛ بهرام مژدهی، دبیر محفل ادبی دکتر معین اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان، علیرضا ابراهیم‌پور گیلانی؛ امین معتمد؛ رسول شریفی؛ فهیمه ایمانی؛ صفورا بخشی جمعی از شعرا و چهره های فرهنگی استان گیلان با اجرای علیرضا ژاله جو، مسئول محفل ادبی دکتر معین در کتابخانه مرکزی رشت برگزار شد.
بردار قلم دوباره از خون بنویس بردار قلم دوباره از خون بنویس
مدیرکل کتابخانه های عمومی استان گیلان در این نشست فرهنگی که همزمان به صورت ارتباط زنده تصویری با محفل ملی این رویداد با حضور محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ مهدی رمضانی، دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مدیران مجموعه نهاد و اهالی اندیشه و قلم در سالن آمفی تئاتر کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد، با اشاره به لزوم توجه به موضوعات منطقه ای و ملی مسلمین با مضمون شعر، نگاه عمیق به موضوع فلسطین و فجایع غزه از منظر شعر را بسیار اثرگذار توصیف کرد.
 
یاسر تقوی با بیان اینکه رژیم اشغالگر قدس با فجایعی که در غزه و بر علیه مردم بی دفاع و مظلوم این منطقه مرتکب می شود باید پاسخگو باشد، بر لزوم روشنگری نسبت به ابعاد مختلف این جنایت در قالب های مخلف ادبی، از جمله برگزاری محافل شعر تاکید کرد و این اقدام ارزشمند نهاد کتابخانه های عمومی را قابل ستایش دانست.
 
تقوی با قدردانی از شعرا و چهره های فرهنگی استان گیلان که در خلق آثار فاخر انقلابی و در عرصه بین المللی نسبت به مشکلات مسلمین جهان ایفاگر نقش هستند، بر ضرورت ادامه اینگونه فعالیت ها تاکید کرد و از حمایت اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان از برگزاری محافل متنوع با این موضوع سخن گفت.
 
گفتنی است، در ادامه این نشست شعرای گیلانی با قرائت اشعار خود در موضوع فجایع خونبار غزه و موضوع فلسطین، جنایات رژیم صهیونیستی در سرزمین های اشغالی محکوم کردند.
 
بهرام مژدهی
در جهانی که کران تا به کران منتظر است
تا بیاید خبری ، پیر و جوان منتظر است
گوش کن حال مرا از خبری تازه بگو
چشم و ابرو و لب و گوش و دهان منتظر است
بانگ تکبیر تو آهنگ خوش بیداری‌ست
کعبه را زمزمه‌خوان کن که اذان منتظر است
ندبه با حال دعا روی زبان می‌آید
صبح هر جمعه جهانی نگران منتظر است
تا بیایی و بگیری تو تقاص همه را
مَشک خشکیده ، لب آب روان منتظر است
تیر از چله رها شد به گلوگاه نشست
نه فقط کودک تشنه ، که کمان منتظر است
خانه‌ی ظلم خراب و کمر ظالم خم
تا که مظلوم چنین سینه‌زنان ، منتظر است
سیصد و چند نفر قصد شهادت دارند
امر کن، امر، که حتی شریان منتظر است
حضرت خضر سلامم به تو ای پیغمبر
معجزی کن که مسیحای زمان ، منتظر است
کاش تا منتقم آل محمد برسد
جان عالم به‌فدایش، که جهان منتظر است
 
علیرضا ابراهیم‌پور گیلانی
از بیتِ امام نور در آمده است
بین المللی رأسِ  خبر آمده است
فرمانده کُل سید علی  فرمودند ؛
دوران بزن برو به سر آمده است

امین معتمد 
یادگارِ پدر رسیده به دشت
شب به شب روضه‌ی جمل گفته
رقصِ شمشیر و نیزه‌ روی زمین...
قدِ کوتاه او غزل گفته
او که خوشبویی‌اش چنان خُتَن است
شمسِ تابیده بر دلِ چمن است
اینکه می‌بینی‌اش خودِ حسن است
به خودش با نشانه یَل گفته
ماه تابان ماست ارثیه‌اش
رونقِ دشت‌هاست ارثیه‌اش
کربلا را عصاست ارثیه‌اش
کَرَمش را خدا مَثَل گفته
آتشِ در که در برابرِ اوست
هیزمش آیه‌های کوثرِ اوست
صلحِ او چون قیامِ حیدرِ اوست
عشق، این‌گونه راهِ‌حل گفته
او گلویِ برادرش را دید
بی‌قراریِ خواهرش را دید
آتشِ جانِ کوثرش را دید
که به مسمار مبتذل گفته
رقص شمشیر لافتی دورش
همه‌ی یاکریم‌ها دورش
هر فرشته کند ندا دورش
به زمین، کهکشان زُحل گفته
باز تاریخ میشود تکرار
قدِ کوتاه و سیلی و ایثار
جگرش هم نمونه‌ی خروار
عاشقی را تویِ عمل گفته
تشت، شرمنده‌ مانده از جگرش
شهر، مبهوت مانده از خبرش
ارثِ غیرت رسیده به پسرش
او که احلی‌من‌العسل گفته

رسول شریفی
بردار قلم دوباره از خون بنویس
 از زخم درخت های زیتون بنویس
مانند مدیترانه طوفانی باش
از غزه بگو ز بیت حانون بنویس
غم نامه ی قرن تا قیامت غزه
در آتش و خون بلند قامت غزه
با این همه بمب ها مقاوم، نستوه
در مرگ نشسته با شهامت غزه

خشم است و خروش در نگاه غزه
افتاده به خاک روی ماه غزه
ای قوم لجوج و فتنه گر در تاریخ!
یکبار بگو، چیست گناه غزه؟

 آواره، شکسته، زخم دیده غزه
در خاک به خون خود تپیده غزه
با این همه دردهای جانکاه، صبور
در آتش و اشک قد کشیده غزه

فهیمه ایمانی                                                 
در مشت همه
 مرگ است
که هربار دستمان را رو میکنیم
مرگ بیرون میزند
گزینه ای روی میز نیست
که ما سالهاست خاموش نمیشویم
کاسه هایمان را وارونه گرفته ایم
تا صدای باران را بشنویم
تشنگی اما
صدایش بلندتر است
به بلوغ نخواهد رسید
صدای بم دار پسرانمان
زیر آوار
دختران حرف های یواشکی شان را
به خاک خواهند گفت
خاک
که دریا شده است
اگر ما سنگهایمان را پرتاب نکنیم
با جیب های سنگین غرق میشویم
بیمارستان ها
انبوه امیدهایی ست
که دیگر چشم وا نمیکنند
به درد های مادرم نخند
که به گور سپرده است
خنده هایش را
ما دست خالی نیستیم
به دست های ما هدیه میدهند
اجساد کودکانمان را
مرگ!
اینقدر مهربان نباش

غزه!
زنی که ۷۰ سال زخم دارد
چگونه دوباره زاده میشود؟
مادران بر گوش های تو
جوانه می آویزند
که تنها الله اکبر به گوشت میرسد
 الله اکبر الله اکبر ...
تا به حال در گوش کدام نوزاد
اینقدر اذان گفته اند؟
تو کیستی
که ما برای تو ایستاده مرده ایم؟
آنقدر تراشمان کردند
فردا در دستانت جا نمیشویم
ما تمام میشویم
برای رنگ های روز های خوب
مداد های نو بخر!

تقدیم به شهید عبدالرحیم فایز غنام که در سپتامبر ۲۰۲۳ در طوباس به شهادت رسید، و رد خونش به نقشه فلسطین شباهت داشت.
خون  برمی خیزد
خاک از لباس می تکاند
از تن پسران یتیم
رخت عزا میکند
و اسلحه به دست‌سربازان می دهد.
ماهی ها را
از حوض دامن زنان بیوه
به دریای سرخ میسپارد.
عروسک دختران را
به خواب دعوت میکند
در جعبه مهمات؛
و ظرف های اسباب بازی را
برای سربازان هدیه می آورد.
خون دعوت میکند
مرگ را
به مهمانیِ بدون سرزمین
زندگی از سفر برمیگردد
آنگاه که کوچه های قدس
دریا شده اند.
ماهی ها به دامان زنان بازگشته اند.
عروسک ها
 قلب هدیه میدهند
و قلب ها
بر مناره های مسجدالاقصی
اذان میگویند.
خون وطن است
و زندگی روی خون
فلسطین

صفورا بخشی (ره رو)
سخت است دائم چشم هایش سوی درباشد
وقتی غریبی از حبیبی بی خبر باشد
درشهر گویا هیچ معنایی ندارد که
یک مرد بین کوچه هامان درگذرباشد
یا اینکه مهمانی که خواندیمش هزاران بار
درخانه های امن ما هم در خطر باشد
ماغافلان از همرهان خویش جاماندیم
این قافله رفته است تا اهل سفر باشد
جنگی پس از جنگ دگر، یک واقعه هرروز
باید برای خوردن خون جگر باشد
هر کس در این ره پانهد بی مقتدا باید
شوریده باشد، زرد باشد، در به در باشد
درظلمت باریکه ی دنیای ما نوری
آمد برای راه ما قرص قمر باشد
اشک و دعا شرط است اماشرط کافی نیست
بایست ره رو ابتدا اهل نظر باشد
خورشید وقتی می رسد نورش فراگیر است
گرماش هم از خاوران تا باختر باشد
در انتظار صبح اماشب چه طولانی ست
وقتی غریبی از حبیبی بی خبر باشد...
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس
بردار قلم دوباره از خون بنویس