به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان، ویژه برنامه سراسری «شهید قدس» به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی دیروز چهارشنبه(۱۳ دی) با حضور یاسر تقوی، مدیرکل کتابخانه های عمومی استان گیلان؛ زهرا بدن آرا، معاون امور کتابخانه ها و همکاری ها؛ مرتضی عابدپور لنگرودی؛ نوری گیتی بین؛ صفورا بخشی؛ فاطمه حبیبی؛ طاهره فردجوانی؛ احمد رضا شفاعی بهرام مژدهی، دبیر محفل ادبی دکتر معین استان گیلان و با اجرای علیرضا ژاله جو، کارشناس امور فرهنگی و مسئول محفل ادبی دکتر معین در سالن اجتماعات اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان برگزار شد.
مدیرکل کتابخانه های عمومی استان گیلان با اشاره به سخنان رهبر معظم انقلاب در خصوص شخصیت حاج قاسم بیان داشت: چیزی که امروزه در جامعه کم است، وجود شخصیت هایی شبیه به حاج قاسم است.
یاسر تقوی ضمن تبریک ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و تولد حضرت امام خمینی(ره)، تقارن آن با سالروز شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی را تبریک و تهنیت و حمله تروریستی به جمع زائران کرمان را تسلیت گفت و ابراز امیدواری کرد در بخش اجتماعی و رفتارهای روزمره هم همینگونه در مسیر شهدا قدم برداریم.
به همین مناسبت در ادامه این ویژه برنامه جمعی از شعرا به بیان اشعار خود پرداختند:
مرتضی عابدپور لنگرودی
آه ای آیهی صریح و نترس
آه ای با وفاترین سوره
این قرائت شروع یک جنگ است
السلام علیک اسطوره
چند ساعت فقط دعا کردیم
خبر رفتن ات غلط باشد
جمعیت پشت جمعیت... شاید
روز تشییع امنیت باشد
جمعیت پشت جمعیت آن روز
مجلس روزهای جهانی بود
البته از نگاه شاعرها
محفل شاهنامه خوانی بود
دف زنان، کِل کشان و رقص کنان
بهترین نوحهی مسلمانی ست
خوانقاه سماع صوفیها
سنگ قبر شهید کرمانیست
فرش خونی که از تو بافته شد
آخرین تاروپود سادگی است
بعد تو آنچه از هنر مانده
ادبیات ایستادگی است...
دیو و ددهای قصه بعد از تو
طبق معمول حزب باد شدند
سینه چاکان رستم دستان
بعد تو حامی شغاد شدند
ما پراکندگان مجموعیم
ما اگرچه کمایم، یک دستیم
بدترین انتقام این جمله ست:
کوری چشم فتنه (ما هستیم)
توی یک شعر بعد تو خواندم
که از این قوم یک نفر مانده
این روایت شروع یک عشق است
السلام علیک فرمانده
جهنمی ست جهان حول محور تردید
نشسته ایم و فقط استخاره میگیریم
همیشه در زدن حرف مرد میدانیم
و در میانه میدان کناره میگیریم
تو رفتی و برکت رفت و شهر یادش رفت...
نشسته ایم و فقط یادواره میگیریم
خودت بگو که چه چیزی از این عجیب تر است
که یادواره ی تو از خودت غریب تر است
سیاستی که به هرحال بی کفایت بود
چرا مقصر این بی کفایتی دین است؟
چرا شعارنویسی گرگ و گله یکی ست
حواس-پرت شده یا که بحث سنگین است؟
قرار بود که پایان کار (آن) بشویم
میان راه چرا حال و روزمان (این) است؟
تو کوهی از طلبی، ما به تو بدهکاریم
نشسته ایم... اگرچه سوال هم داریم
چه شد که از سر این نسل، جهل بالا رفت
چه شد که از سر هر عقل روسریافتاد
چه شد که مأمن آغوش ما افاقه نکرد
چه شد که رفت و به آغوش دیگری افتاد
چه شد که خطبه ی گوساله ها قرائت شد
چه شد رسانه به دستان سامری افتاد
سوال های زیادی ست که نمی دانیم
در این میانه برقصیم یا برقصانیم
درون آتش یک (توی کوچه رقصیدن)
خلیل های زیادی هنوز می سوزند
همیشه هم خودشان اصل را تلف کردند
ولی زمین و زمان را به هیچ می دوزند
به ذبح کردن تو توی کوچه خندید
جماعتی که عزادار مرگ پیروزند
در ازدحام زن و زندگی و آزادی
چقدر فحش شنیدی، چقدر جان دادی
دعا بکن که نجنگیده عدل سر برسد
نبرد شب زده منجر به آفتاب شود
کسی که مسجد ما را به تیغ شعله کشید
به حق خون تو میخانه اش خراب شد
هجوم غرب به دست خودش غروب کند
غروب جمعه ای از شرق انقلاب شود
دعا بکن که خدا از دلت خبر دارد
دعا بکن، که دعاهای تو اثر دارد
نوری گیتی بین
همه باغ و پر کرده از بودنش
تا آرامش عشق و بومی کنه
همونی که عطر وجودش فقط
همه دنیا رو زیر و رو کنه
نگاش سمت قله س خودش پای کوه
میخواد بشکنه سد این باورو
با یک دست دنیا ... با دست دیگش
تکون میده آروم گهواره رو
برای همه صاف بودن فقط
توو دنیای ما رسم آیینه هاست
توو تاریخ آگه رستما رستمن
از اعجاز لبخند تهمینه هاست
مث آسمونی آفتابی شده
که بغضش توی سختیا وا نشه
توی باغ این زندگی باغبون
دلش خوش به لبخند ریحانه شه
سکوتش عمیقه شبیه نگاش
حکایت داره قصه ی مادریش
همون که واسه دلبری کافیه
که عطر نجابت بده روسریش
همین بس که دنیا یه عمره داره
به یمن زنی که ار اول این جهان
داره واسه مون مادری می کنه
صفورا بخشی
میراث سلیمانی
در خواب بودیم و تو اما نه
تو در میان شعله ها در جنگ
آتش برای تو گلستان شد
دنیا برای ما حصاری تنگ
بعد از هجوم این خبر انگار
پشت تمامی جهان لرزید
شیطان مهیا شد، به حرف آمد
اما صدایش در دهان لرزید
از پیکر سردارهای ما
سر می رود تا عرش بی منت
بی سر شدن رسمی ست دیرینه
دیروز محسن، پیش تر همت
این طایفه سر می دهند اما
یک ذره از خاک وطن، هرگز
با پرچم خونخواهی ارباب
این بار اما سبز نه، قرمز
یک روز پرچم دست حاج احمد
یک روز هم در دست خرازی
حاجی! تو هم رفتی و ما ماندیم
یک روز ما را هم بده بازی
«ره رو» شدن سخت است از آن بدتر
ماندن در این راه پر از مین است
اخلاص اگر در کارمان باشد،
رمز خلاص از معرکه این است
یک عمر در میدان مین بودی
اما زدی معبر پس از معبر
خوش باش با یاران دیروزت
خسته نباشی مالک اشتر!
جامانده ها پای ولی هستند
گرچه پرند از سرفه و تاول
سازش ولی تا به ابد ننگ است
با مدعی های صف اول
یک لحظه هم تردید جایز نیست
در امر آقای خراسانی
ما تابع امر ولی هستیم
در لشکر سردار قاآنی
افسوس در تلخی این ایام
در آسیاب دشمنان آباند
آنها که در شلیک موشک ها
یا کور و کر هستند یا خوابند
پروانه ها در آسمان ماندند
تا آسمان باشد چراغانی
سردار حاجی زاده صادق بود
این است میراث سلیمانی
خواب است اگرچه آن یکی آن شب
در ماجرای قیمت بنزین
شلیک موشک ها که پنهان نیست
آری سپاه این است، این است، این
این سیلی محکم شروع ماست
تا نشکند دشمن، نمی میریم
رهبر اگر فرمان دهد بی شک
ما انتقام سخت می گیریم
ما حاج قاسم های امروزیم
لبیک های این عماریم
سردار! آسوده بخواب اینک
ما تا طلوع فجر بیداریم
فاطمه حبیبی
ایمان تو سر لوحه ایرانی هاست
بی باکی تو مرام کرمانی هاست
ایران و تمام مردمش میدانند
امنیت ما دست سلیمانی هاست
فرزند دلیر شهر کرمان هستی
سردار عزیز خاک ایران هستی
انسانیت تو کوه را لرزانده
معیار کمال هر مسلمان هستی
*هر قطره ی خون شیعه پر میگردد
این راه پر از نشیب سر میگردد
تاریک نمیشود زمین با کشتن
از سرخی خون مان سحر میگردد
تا فتح سپیده این روایت باقیست
دشمن، بِشِنو که این حکایت باقیست
یک ذره از این خاک به دستت نرسد
تا در دل ما نور ولایت باقیست
بهرام مژدهی
سرفرازست مثل ایرانم، هرکه شد همدم سلیمانی
هرکه در پویش مسیرش شد، پیرو پرچم سلیمانی
چون مسیحای این زمان بود و منطقه زیر بیرق او بود
زنده شد روح صلح و امنیت، بیگمان از دَم سلیمانی
توی خط مقدم جبهه، بر لبش رمز یا رسولالله
ذکر یا لاالهالاالله، نقش بر خاتم سلیمانی
جسم و جان و تمام هستی را، هرچه بود و نبود بخشیدهست
روزگاران ندیدهاند به خود، اینچنین "حاتم" سلیمانی
آسمانی شد و از این تقدیر، آسمانها به خویش میبالند
و زمینی که اینچنین غمیگن، مانده در ماتم سلیمانی
کوری چشم دشمنان اما، مکتبش تا همیشه پابرجاست
گرچه او رفتهاست و میگیرد، دلمان در غم سلیمانی ...
طاهره فردجوانی
از باغمان گرفت ستم برگ و بار را
بر خاک ریخت خون هزاران انار را
با تکهتکههای دلم از تو گفتهام
ای آفتاب! سر بزن این شام تار را
بر دستهام رفته «عزیزم» به خواب ناز
گهواره؟ نه! نشان بده اینک مزار را
بذری که میسپارم از این پس به قلب خاک
شاید به یاد باغ بیارد بهار را
ما شاخههای سبز درختان باوریم
حاشا که باد بشکند این شاخسار را
ما ایستادهایم چُنان سرو و صبر ما
باید بگیرد از دل دشمن قرار را
باید شبی به سر برساند در این سکوت،
طوفان همصدایی ما انتظار را
تقدیم به مادر بزرگوار شهید محمد (تورج) خدمتی
نشستهام به تماشایت
غروب آخر پاییز است
تو در میانهی میدانی
چقدر صحنه غمانگیز است
به سویت آمده تابوتی
که از دل تو خبر دارد
از آسمان نگاه تو
چه اشکها که نمیبارد
سپیده سر زده از عمقِ
سیاهی شب گیسویت
خمیدهقامتی اما خم
نیامدهست به ابرویت
شبیه ابرم -سرگردان-
غم تو مانده در آغوشم
صدای آه تو میپیچید
شبیه صاعقه در گوشم
گرفته است دلم مادر
برای ماتم دیرینت
برای تلخی آن اندوه
میان لهجهی شیرینت
"می تورجم تی مانستن بو؛
می تورجَ نیدهئی زای جان؟ "
همین دو جملهی تو کافیست
برای این دل آویزان
-دلی که ریخت دل من بود-
دلی که ریخت دل من بود
فدای قد کمان تو
تمام دار و ندار من
فدای سرو جوان تو
به چشمهای صبور تو
منی که اشک بدهکارم
چرا همیشه گمان کردم
که چیزی از تو طلب دارم؟
اگرچه دیر به گوشم خورد
صدای حسرت و آه تو...
اگرچه دیر پناه آورد
نگاه من به نگاه تو...
ولی چه خوب شد این پاییز
غم تو قلب مرا آشفت
که بعد از این به خودم روزی
هزار مرتبه خواهم گفت:
از این جهان پر از تزویر
چگونه کوچ کنم خوب است؟
بجز شهید شدن دیگر
چه رفتنیست که مطلوب است؟
احمد رضا شفاعی
سردار دلها ای که دلها با تو همراه
نور رخت تابنده تر از تابش ماه
نوع جهادت آیه نصر من الله
از داغ تو تا صبح محشر می کشم آه
حیف از تو و این هجر مظلومانه ات حیف
حیف از تو و این هجر مظلومانه ات حیف
از حق تمنای شهادت کرده ای تو
عمر شرفت وقف امت کرده ای تو
در کارزار از خصم دعوت کرده ای تو
اینگونه تفسیر شجاعت کرده ای تو
گفتی که باید وعده ای داد و عمل کرد
پس آتش داعش به خاکستر بدل کرد
می خواست تا شادی رود دنبال مردم
خوش بود با او روز و ماه و سال مردم
سختی برای او خوشی ها مال مردم
پس خوب بود آن روز ها احوال مردم
او با فداکاریش دنیا را تکان داد
قاسم شدن را بر همه عالم نشان داد
تو ای مجاهد ای امید کشور ما
آرامش خاطر برای رهبر ما
دست تو با دا تا ابد روی سر ما
حالا بگیر این بار هم بال و پر ما
گفتیم از دستت ببین فکرم کجا رفت
حالا گریز روضه ام تا کربلا رفت
افتاد با صورت زمین مرد رشیدی
بی دست افتاده به روی خاک، دیدی
ای کاش مثل او نباشد نا امیدی
غبطه خورد بر جایگاهش هر شهیدی
هرکس نمی از یاس از احساس دارد
از التفات مادر عباس دارد
مثل تو پیدا نیست انصافا عزیزم
گریند از داغ تو مرد و زن عزیزم
هستی صفا و عشق را معدن عزیزم
ترسید از اعجاز تو دشمن عزیزم
دیگر به جز تو مرد میدان کیست سردار
مردی شبیهت این حوالی نیست سردار
میگفت فرقی نیست چپ باشی و یا راست
آن بد(کم) حجاب کشور ما دختر ماست
دنیا بداند کشور(پرچم) ما رو به بالاست
آری حرم، جمهوریت، اسلام، اینجاست
او ذره ای از لطف حق در حق ما بود
شایسته عنوان ناب جان فدا بود