به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور، در آستانه روز مباهله، عصر شعر مباهات همراه با رونمایی از کتاب «مباهات: گزیده اشعار مباهله» با حضور مهدی رمضانی، دبیرکل نهاد و جمعی از شاعران و اهالی ادب ۲۰ تیرماه در سالن جلسات کتابخانه مرکزی پارک شهر تهران برگزار شد.
در این نشست شاعران حاضر به خوانش اشعار خود پرداختند.
از دیرباز ثبت به دفتر مباهله ست
مرز میان مومن و کافر مباهله ست
دعوای آخر است و همین آخرین دواست
مانند داغ کردن آخر مباهله ست
در سامیان بجوی و رسوم قدیم شان
آنجا که امر کهتر و مهتر مباهله ست
سوگند پاکدامنی اهل بایل است
در قصر روم شیوه ی قیصر مباهله ست
هابیل هدیه داد به درگاه کردگار
قابیل طعنه زد که برادر مباهله ست
جایی که عشق راه نداند به اضطرار
جایی که عقل ماند مضطر؟ مباهله ست
جایی که عقل و عشق دهان بسته اند نیز
آنجا جواب حضرت داور مباهله ست
هر روز روز جنگ و ستیز و مقابله
هر روز زیر چرخ مدور مباهله ست
هر روز لعنت است و دعا در کنار هم
هر روز زیر گنبد اخضر مباهله ست
ایمان محض باشی اگر بیم ترس نیست
بر کفر کافران تو کیفر مباهله ست
گاهی مباهله ست ز شمشیر تیزتر
خنجر مکش که در صف لشکر مباهله ست
امروز روز چندم ذی الحجه است باز
کآرامش جهان همگی در مباهله ست
باشد به امر دوست چنین می کند رسول
حالا که پافشاری شان بر مباهله ست
هان دشمنان عشق بیایید و بنگرید
زیر عبای مهر پیمبر مباهله ست
آنجا که اهل نجران تسلیم حق شدند
ناچار کار حضرت کوثر مباهله ست
امروز مصطفی به روی منبر آمده ست
امروز نیز خطیه منبر مباهله ست
امروز با جماعت نجرانیان یگو
نص صریح خالق اکبر مباهله ست
رسوا شدند اهل نفاق و دروغ و کبر
تبعید ناصواب ابوذر مباهله ست
قرآن به رسم خدعه سر نیزه ها زدند
فریادهای مالک اشتر مباهله ست
تا چشم های کور ببینند ماه را
کار غدیر احمد و حیدر مباهله ست
تیر سه شعبه بر گلوی عاشقی نشست
خون گلوی حضرت اصغر مباهله ست
امروز ما مباهله فردا مباهله
فردای حشر آتش محشر مباهله ست
علیرضاقزوه
آسمان هم دیده صحرا را، تماشایی شده
زمزمه کرده ست این صحرا چه صحرایی شده
می رسد از جانب یثرب سپاه آفتاب
آن طرف از جانب نجران صف آرایی شده
آب آورده ست و آیینه، گلاب و مشک تر
نور را آورده و تطهیر؛ غوغایی شده
سیر آفاق ست و انفس در بیان متقن
شهر نسیمی می وزد اینجا، مسیحایی شده
دست های روشن باران و شوق ربنا
در تجلی باز هم آیات شیدایی شده
می رود در هم بپیچد روزگار منکران
در میان لشکر نجران چه بلوایی شده
اسقف اعظم به قومش گفت:برگردید؛ نه!
هان!هلا! این معرکه میدان رسوایی شده
***
آسمان ها در کف دست محمد دیدنی ست
چشم هایش، چشمهایش...آه...دریایی شده
فاطمه نانی زاد
اینان نه به آیات خدا تسلیم اند
نی بر کلمات مصطفی تسلیم اند
هرچند به صد دلیل سر خم نکنند
در محضر اصحاب کسا تسلیم اند
…
میدانگه نفرین و دعا را دیدند
با اهل خدا نور خدا را دیدند
نزدیکتر از یقین به حق اینانند
از دور چو اصحاب کسا را دیدند
سید مسعود علوی تبار
درآمده است دگر رحمت از در نفرین
فقط به خاطر احقاق حق به خاطر دین
حدود دین الهی حصار لازم داشت
که روشن است سرانجام باغ بی پرچین
کدام اسقف نصرانیان کدام احمد
عذاب می شود اینک چگونه آن یا این؟
اگر نبود همین موج های شک و گمان
نمی رسید به ساحل دلی به قطع و یقین
مرددند هرآنقدرها که اهل هوا
مصممند ولی پنج کوه روی زمین
چه حاجتی به ترازو؛ علی ست تا میزان
نشست در کفه ای پنج وزنه ی سنگین
بهشت جلوه ای از مهر این بزرگان است
جهنم آینه ی خشم شان بنابراین
حدیث اهل کسا شرح دیگری دارد
جهان و اهل جهان خلق شد برای همین
همیشه بوده سر دوستانشان بالا
همیشه بوده سر دشمنانشان پایین
جهنم است جهان بی گریزگاه نجات
اگر به جبهه ی پیغمبران بیفتد چین
به اتفاق تمام اهالی نجران
به اتفاق تمام مسیحیان غمگین
چه خوانده اند مگر در خطوط پیشانی
که این چنین به عقب می روند پاورچین
قریب واقعه ای بوی دود می آورد
که ناگهان همه ی دشت گشت عطرآگین
چه بود قصه، که دیگر نبود فاصله ای
میان بارش باران و اشک مدعوین
به دشمنی که بودند؟ تازه فهمیدند
به جز محمد و آلش نداشتند معین
گذشت تا تپش وحی از دریچه ی قلب
شکفت گل به گل از ساق عرش روح الامین
مهرداد مهرابی
احساس بهار در کویر تو خوش است
هرچند پراز خطر،مسیر تو خوش است
ازمدعیان هرچه دریا،دلگیر
ماییم و دلی که با غدیرتو خوش است
***
بی دغدغه از دل خطر برگشتند
در هیات روشن سحر برگشتند
از نو لغت مباهله معنا شد
اصحاب کسا که از سفر برگشتند
***
تنها نه فقط مباهله یک نام است
حق، پرچم افراشته براین بام است
تقویم اگر به خود بیاید این روز
هنگامه عید اکبر اسلام است
***
این جان محمد است یا جان علی است
دشواری کاینات ،آسان علی است
در روز مباهله دلش روشن شد
خورشید، که شمعی از شبستان علی است
***
منظومه ساحت کرم آمده اند
بیش اند که با شمارِ کم آمده اند
قرآن و رسول و عترت آنک به جهاد
با نام مدافع حرم آمده اند
***
در هجمه جسم، آیت جان باشد
اسلام که خاتم سلیمان باشد
یومی ست مباهله ز ایام خدا
این جشن بزرگ، عید قرآن باشد
مصطفی محدثی خراسانی
یک دست، که انگشت به انگشت جهان را
در مشت گرفتهست و به افلاک رسانده
این رایحه را تارِ کسائی که یمانیست
از پنجرهی وا شدهی وحی وزانده
خوناند، همان خون که خداوند از آغاز
در شاهرگ خلقتش آرام دوانده
خوناند، همان خون که سحرگاه شب قدر
بر فرق ترک خوردهی محراب چکانده
خونی که شبی بین سکوت در و دیوار
بر سینهی سوزندهی گل، میخ چشانده
طوفان شده اما به جز از باغ گلوشان
در تشتِ خزان هیچ اناری نچلانده
آورده دم شط فرات و لب تشته
انداخته زیر سم اسبان رمانده
با نور علی نور! در این نیمه شب سرد
بر منتظران نفس صبح، امان ده!
***
بیداری محض
خورشید، عبایی به سر خاک تکانده
پنج آینه آورده و در نور، نشانده
پنج آیه که بی فلسفهی بودن هر یک
قرآن نشده کامل و در سینه نمانده
یک دست برون آمده از عرش که ناگاه
از پای زمینی شدهها، بنده رهانده
حسنا محمدزاده