به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانههای عمومی استان تهران، سومین گردهمایی سالانه بانوان اهل قلم با عنوان ویژه برنامه «نینامههای عاشورایی» همراه با شعرخوانی، شبیهخوانی و معرفی کتاب با مشارکت جمعی از شاعران آیینی و بانوان اعضای محافل ادبی نهاد کتابخانههای عمومی کشور با حضور سعیده حسینجانی، مشاور رئیس حوزه هنری، فاطمه رحمانی، مشاور امور بانوان و خانواده فرمانداری تهران؛ مرضیه خالویی، مشاور معاون توسعه کتابخانه ها و ترویج کتابخوانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور؛ فریبا یوسفی، عضو شورای ادبی نهاد کتابخانههای عمومی کشور؛ نغمه مستشار نظامی، مشاور دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور در حوزه شعر، ادب و محافل ادبی؛ مادران، کودکان و بانوان نویسنده و شاعر استانهای تهران، قم و البرز به همت نهاد کتابخانههای عمومی کشور با محوریت اداره کل کتابخانههای عمومی استان تهران ۱۵ مرداد ماه در سالن آمفی تئاتر کتابخانه مرکزی پارک شهر تهران برگزار شد.
در ابتدای این نشست نغمه مستشار نظامی، مشاور دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور در حوزه شعر، ادب و محافل ادبی، گفت: محفل نی نامه های عاشورایی امسال با رنگ و رویی مادر و فرزندی برای سومین سال متوالی میزبان نغمههای عاشورایی بانوان شاعر است و بانوان شاعر به همراه دخترانشان در این محفل به شعرخوانی خواهند پرداخت.
وی افزود: حضور جمع کثیری از بانوان شاعر که هفتاد درصد آنها برای نخستینبار در این محفل حضور پیدا کردهاند و حضور بانوان شاعر استانهای قم و البرز وجه تمایز این محفل با محافل ادبی پیشین بوده است که معمولا محدود به حضور چند شاعر از جمع بانوان اهل قلم بود.
مشاور دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور در حوزه شعر، ادب و محافل ادبی تصریح کرد: شعر زنان در چهار دهه اخیر از لحاظ کمی و کیفی رشد چشمگیری داشته و به برکت جریان ادبی انقلاب اسلامی بانوان شاعر، هم پای مردان به خلق آثار ارزشمند حماسی، ملی و آیینی می پردازند؛ برگزاری محفل نی نامه های عاشورایی عرض ارادت این بانوان به محضر بانوان عاشورایی از صدر اسلام تا به امروز است و محفلی جهت ارج نهادن به نقش بانوان در جریان ادبی انقلاب اسلامی است.
در ادامه این محفل ادبی ۷۰ نفر از بانوان شاعر به خوانش اشعار خود پرداختند.
مسمطی تضمین شده سمانه رحیمی از شعر منسوب به حضرت سکینه تقدیم به سیدالشهدا علیه السلام و حضرت سکینه سلام الله علیها
با لبان تشنه در گودال دیدم مادرم را
بوسه می زد بر گلویم سایبان می شد سرم را
می کشید آرام در آغوش گرمش پیکرم را
می شنیدم از زبانش شیون اهل حرم را
"شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی"
(شیعیانم هرگاه خواستید آب گوارایی بنوشید مرا یاد کنید.)
من غریب کربلا، عطشان دشت نینوایم
آسمان صحرا به صحرا نوحه خوانده در رثایم
سید و شاه شهیدان جهان، خون خدایم
قاری آیات رحمت با سری از تن جدایم
"اَوسَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی"
(هنگامی که از غریبی، یا شهیدی، خبری شنیدید بر من ندبه کنید)
رفت تا عرش خدا سوز دل پر آه زینب (س)
آسمان بارید بر مه پاره ها همراه زینب (س)
میدرخشید اشک بر سیمای همچون ماه زینب(س)
جسم صدچاکم رها، شد روضه ی جانکاه زینب (س)
"وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی"
(و پس ازآن از روی عمد مرا پایمال سم اسبان کردند)
خیمه ها آتش گرفت و آسمان غرق فغان شد
سیل اشک از دیدگان نور چشمانم روان شد
نور چشمانم سُکَینه در جوانی قد کمان شد
آیت آرامش من گریه هایش بی امان شد
"لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی
(ای کاش همگی در روز عاشورا بودید و می دید)
من حسینم از تبار اولین مظلوم عالم
شد قبول از گریه بر من اشک و استغفار آدم(ع)
آب دارد در گلویش از غمم، بغضی دمادم
شد سیه پوش عزایم تا ابد ماه محرم
"شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی"
(شیعیانم هرگاه خواستید آب گوارایی بنوشید مرا یاد کنید.)
چشم هایم نگران و تن تو جان نگرفت
بغض هایم همه طوفانی و باران نگرفت
جگرم سوخته از داغ و پر از تاب و تبم
وای بر آن که دلش آتش سوزان نگرفت
آه یاران، خبر سوختنت را دادند
آسمان را چه شده؟ غیرت باران نگرفت
با خدای دل خود گفته ام اسماعیلم
جان فدا کرد و امان نامه ز شیطان نگرفت
عطر تو می وزد از مسجد الاقصی آرام
می شود از تو سراغی ز شهیدان نگرفت؟
غزه و ضاحیه و کوفه و صنعا، تهران
نام تو ورد زبان هاست، کجا جان نگرفت؟
پرچم ات را به سر دست گرفتم بالا
همسرت بعد تو، نه! سر به گریبان نگرفت
مینا شیرخان، شعری در وصف حال و هوای این روزها با عنوان «نام موشکهای ساخت ایران» قرائت کرد:
ساعت صفر و وعدهی غیرت
میپری از توهم و وحشت
گنبد آهنین تو خِفَّت!
بی جگر! لات کوچهی خلوت!
پای طوفان رسیده است به بید
در سکوت جهان، صدا ایران
کشتی حق و ناخدا ایران
صادق الوعدِ ماجرا ایران
همه گفتند مرحبا ایران
کودک غزه بود میخندید
رمز عشقست "یا رسول الله"
مدد ما دعای حضرت ماه
مثل کوهیم و دشمنان چون کاه
میرسد آن دقایق دلخواه
با شکوه است لحظهی امید
*فاتح و *خیبر و *شهاب و *عماد
*فجر و *سجیل و *فاطر و *صیاد
*قدر و *میثاق و *شاهد و *مرصاد
میخروشند هرچه بادا باد
نورِ *یاسین به آسمان تابید
با خداییم و دین ما عشق است
مرزهای زمین ما عشق است
اول و آخرین ما عشق است
مثل باران طنین ما عشق است
یک قدم مانده تا سپیدهی عید
مهتا صانعی شعری به نام سلامعلیقلبِصبورالزینب قرائت کرد:
هر شب سوال میکنم از خود که کیستی
ای ماهِ شام تیره که هستیّ و نیستی
ای ماهِ شام تیره که بیتابی و اسیر
بیتابم از اسیریات ای دختر امیر
وقتی که نیستی چه کنم با شب سیاه
جانم فدای هستیات ای جان پناه ماه
باید ستارهها بدرخشند در شبام
وقتی که قطره قطره نواخوان زینبام
تا هر کجا قلم بکشد میشود نوشت
ای خطبهی تو آتش و ای روضهات بهشت
ماهِ منیرِ توست، به زیباییاش سلام
بر ساحت بلند شکیباییاش سلام
بانو سلام ای کلماتم نوای تو
ای خطِّ من کشیده به کرب و بلای تو
ای ندبهخوان روضهی دارالسّلام ما
بانوی ما و حاجب ما و امام ما
ما بانوانِ روضهنشین غمِ تو ایم
چادر به سر کشیده و در ماتم توایم
بانو سلام و شکر که خوب است حال ما
وقتی که زیر چادرمان همدم توایم
افتاده مثل قطرهای از چشمهای تو
ما طالبان زخم تو و مرهم توایم
بیچاره آن زنی که از این کوچه بگذرد
ما در پیِ نشان تو در عالم تو ایم
تنها به این خوشیم که بانویمان تویی
تا شاعر و ندیم تو و محرم تو ایم
اشکام که قطره قطرهی من کوکب شب است
شعرام که صفحه صفحهی من یاد زینب است
منصوره محمدی مزینان شعری به خاک پای حضرت سکینه (س) تقدیم کرد:
ستون عرش به شوق تو استوار شده
غزل به پای تو احلی من العسل گشته
کلام، روی لبت صاحب اعتبار شده
تویی وقار رباب و قرار قلب حسین
تویی سکینه ی قلب پُر اضطرار شده
چقدر حیدر و زهرا و زینبی و رباب
چقدر نور خدا در تو بیشمار شده
دویده ثانیه ها تا رسد به مقدم تو
زمان به شوق وجود تو رهسپار شده
شکفته در بغل تو گل از گل اصغر
و دامن تو ز لبخند او بهار شده
خوشا به حال سرایی که ساکنش هستی
که بودن تو برای پدر قرار شده
ببار آیه ی باران که خطبهی اشکت
بُرنده مثل دمِ تیغ ذوالفقار شده
قسم به جمله ی مهْما شربتُمتْ بانو
که شعر از تو رسیده است و یادگار شده
عاطفه خرمی
در این کویر تب زده دریا چه میکند
در دست باد، معجر گلها چه میکند
آن دختری که بوده در آغوشی از بهشت
در دوزخی به وسعت دنیا چه میکند!
هر مرد خانواده او نخل بی سری س
با خاطرات زخمی سرها چه میکند
از هر طرف به سمت حرم، تیر طعنه ها
در این نبرد، یکه و تنها چه میکند
یک خطبه خواند و ریخت چه ترسی به جان شهر
گفتند:ذوالفقار در اینجا چه میکند
با موج واژه های غیورانه و عفیف
حالا ببین که غرش دریا چه میکند
راضیه جبه داری
مادر شبیه خیل مادرها
خوش خنده و خوش قلب و خوش رو بود
از چشم او دیدم جهانم را
مثل همیشه الگو بود
مادر میان لای لایی ها
آواز های تازه سر میداد
از پهلوان قصه ها می گفت
از جبهه و بابا خبر میداد
مادر برایم سورة والنصر
با لهجه ی رزمنده ها می خواند
او پشت جبهه خاکریزی داشت
در خانه در خط مقدم ماند
وقتی که بابا شیمیایی شده
دستان مادر نیز تاول زد
چشمان بابا از رمق افتاد
مادر دلش یکریز تاول زد
مادر سفر کرد و از اینجا رفت
روی دلش ماند و دلش لک زد
گفت آرزویش فتح قدس است و
دست خدا یکباره موشک زد
ای کاش آوینی قلم میزد
آوای فتحی تازه سر می داد
یا حاج قاسم زنده بود آن شب
از رفتن صهیون خبر میداد
من راوی این فتح خواهم شد
از مادرم سرمشق می گیرم
هم بر سر این عهد میمانم
هم بر سر این عهد می میرم
فائزه امجدیان شعری را تقدیم به دلتنگیهای رباب(س) کرد:
هنوز عطر تو جامانده بین آغوشم
چگونه زندهام و بی تو آب مینوشم
قسم به سرخیِ قندانهی سپیدت که
تمام عمر لباس سیاه میپوشم!
چگونه خونِ تو باران شد و نریخت زمین!؟
چگونه چشمه شدم گریه گریه میجوشم!؟
چقدر گریه کنم تا به خیمه برگردی؟
چرا به جای تو غم سر گذاشت بر دوشم؟
میان خواب تو را...، بین ظرف آب تو را...
چگونه میشود آن خندهها فراموشم!؟
و لای لای مرا باد برد سوی فرات
فرات موج مزن! خالی است آغوشم
فاطمه عارفنژاد
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن
آهو شدن در دشتهای سربهسر صیاد
ماهی شدن، در موجموج غم شنا کردن
باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن
باری کنار ذوالجناحت پابهپا کردن
باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانهها را از شبِ آتش رها کردن
این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریهها کردن
با اشکهای کودکان همسایگی تا صبح
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن
دیدی پدر!؟ دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن
در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظهای چون و چرا کردن
ماهرخ درستی
دوست دارم که مادری باشم
مثل ام وهب شجاع و صبور
مثل ام البنین فدایی عشق
با صلابت، پر از شکوه و غرور
دختری کوچک است در دنیا
سهم من از تمام مادری ام
گاه گاهی شبیه یک گنجشک
می پرد در بهار روسری ام
زیر طاق اتاق کوچک خود
دور از هر چه خستگی و بدی
مُهر و تسبیح کربلا شده است
دلخوشی های یک دهه نودی
آرزو میکنم خدای بزرگ
بدهد باز هم به من فرزند
پسرانی مدافعان حرم
دخترانی شریف و غیرتمند
شیرمردان و شیرزن هایی
سر به سر، یک به یک فدای حسین
قطره هایی به وسعت باران...
گریه کنهای روضه های حسین
ایمان طرفه
سوگت به سوی چشم من کوچانده باران را
ای کاش بستانند این جان پریشان را
من شاعرت بودم عزیزم، کار سختی نیست جاری کنم از دیدهها ابیات باران را
محبوب من! یادت میآید شعر میگفتی
تا از کلامت بشنوم قند فراوان را؟
در شعر گفتی خانهام را دوست میداری
آنجا -بهارم! - ساختی خود عطر و بستان را
چون مادرت سربازپرور خواستم باشم
مادر شدم؛ پروردم استعداد طوفان را
در محفل نورت عروس مصطفی بودم
پرداختم با کودکم یکباره تاوان را
من مادری دلخونم اما درد من این است:
تر کرده شرم چهرهات ریگ بیابان را
سر خم نکن سروم! چرا شرمندهام هستی!؟ چیزی نبخشیدم به تو جز یک جهان جان را
ملعون یزیدبنمعاویه که بانی شد
عادی کند ابلیس ذبح شیرخواران را
مسکین یزیدبنمعاویه که میبیند
در مینوردد نامت از رم تا به تهران را
آوای «هل من ناصر» ت را گوش بسیار است
من با سکینه منتشر کردم فراخوان را
با من کنار مرقدت لبیک میگوید
هر کس که دارد ادعای عشق و ایمان را
اجرای نقالی های عاشورایی جمعی از اعضای محفل کودک و نوجوان کتابخانه عمومی قاصدک شهرستان فردیس استان البرز از دیگر بخش های این محفل بود.