کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
داند که سخت باشد قطع امیدواران
تو شربتِ شهادتِ در جامِ بادهای
تنها غمِ تو بود غمِ مردم وطن
مسئول نه، تو با همه همخانوادهای
با کوهی از مُفاخره ماندند پای کوه
کوهی که روی قله آن ایستادهای
تکرار این حماسه محال است رخ دهد
معنای نو به «دومِ خرداد» دادهای
دنیای روسیاه، تو را روسیاه خواست
رفتی و داغ بر دل دنیا نهادهای
گفتی که: «چون گرفتمش از خاطرات رفت»
ای مرگ خوشخیال تو دیگر چه سادهای
از کوه صدای بیصدایی آمد
با باد شمیم کربلایی آمد
بعد از چهلوسه سال یک بار دگر
در کشور ما عطر رجایی آمد
رفت منبردار ما، منبر نمی ماند زمین
خُمّ مِی تا هست یک ساغر نمی ماند زمین!
شعر خدمت را سرودی خادمِ سلطان طوس!
این قلم، این شعر، این دفتر نمی ماند زمین
تا شهادت، از شهادت باورت لبریز بود
یک نفس بعد از تو این باور نمی ماند زمین
سیدالخُدام! از تو عشق را آموختیم
عشق این اکسیر جان پرور نمی ماند زمین!
نیست خاموشی مرام اختران تابناک
آسمان را بنگرید، اختر نمی ماند زمین!
ای نگین روشن انگشتر ایران زمین!
دست حق با ماست، انگشتر نمی ماند زمین
با لباس خدمتت از فرش رفتی تا به عرش
خلعت خدمت به پیغمبر نمی ماند زمین!
وارث خون شهیدانیم تا روز وصال
پرچم ما تا دَم محشر نمی ماند زمین...
رضا نیکوکار
سخت است بی بدرود هر پایان، خدا حافظ!
روح و روانت شاد و در رضوان! خدا حافظ!
از میز قدرت، خاکریز خدمت آوردی
همسنگرِ مردانِ در میدان، خدا حافظ!
ای مردِ اهل درد و اهل داد و دادِستان
نوشِ شهادتگونه نوشِ جان، خدا حافظ!
ابریست حال مردمم، ابریست حال دل
رفتی و باران میزند، باران!... خدا حافظ!
دیگر صدایت تا ابد در کوه میپیچد
ای مشهدت آغوشِ کوهستان، خدا حافظ!
ای رسته از توهین و تهمتهای پیدرپی
تا روز رستاخیزِ آقایان، خدا حافظ!
ایران عزادار بهشتیهاست همواره
با شانههای تا ابد لرزان، خدا حافظ!
پیوندهایت با امامت (ع) جاودان، سید!
یک روز رازت را بیاموزان! خدا حافظ!
ای انتخاب مردم ایران، سلام و نور
ای انتخاب مردم ایران، خدا حافظ!
سیده مریم اسدالهی
بغضمونو شکسته، تلخیِ
خبر رفتنت پر از درده
آسمون امشب از تو میباره
قلب صدها یتیم یخ کرده
کمر کوه ها شکسته ولی
جنگل این اتفاقو میدونه
روضه خون با طنین تنهایی
کل شب انتظارو میخونه
یکی مثل تو هر دقیقه فقط
برمیداره برای مردم گام
هر سفر کرده خوب میدونه
راهِ تو راهِ عشق بود و تمام
اینکه کفشت گلی بشه یا که
پاشی از پشت میز راهت بود
جنگ با اقتصاد یا تحریم...
جنگ با روزگار کارت بود
سید محرومای ما بودی
سید راه خدمتی حالا
به رجایی و باهنر نزدیک
مقصد راه تو شدن شهدا
صبح فردا تو نیستی اما
خاطراتت نمیمونه پنهون
تا همیشه توو قلبمون هستی
با سلیمانیای این میدون
جیران قربانی
رواق چشم جهان داغدار قامت توست
به هر طرف که نظر می کنم حکایت توست
دوباره قرعه ی خدمت به نام تو افتاد
بیا به سوی حرم موعد زیارت توست
رواق ها همه آماده ی حضور تو اند
به اشتیاق نمازی که با امامت توست
کنار شاه خراسان قرار می گیری ...
مبارک است مقامت که مزد خدمت توست
تمام عمر دویدی به شوق این ساعت
بخواب کنج حرم! وقت استراحت توست
عبای خاکی و عمامه ای که خونین است
و زخم و رنج که میراثی از سیادت توست...
گواه توست که بر وعده ات عمل کردی
که قطره قطره ی خون تو صدق صحبت توست
و داد غسل شهادت تن تو را باران...
لقاء حضرت حق این چنین لیاقت توست
هنوز هم نشده باورم خبر ها را!
ولی دریغ! خبر حاکی از شهادت توست...
طیبه عباسی
چشمها بسته
قلبها خستهاند
آنقدر که اگر پوتینهای تا گلو در گل فرو رفته
پیراهنهای طوفانزده
دردهای پیرمرد روستای مرزی را بیاوری
هیچ دستی چشم وا نمیکند
درد
پشت میز نمینشیند!
پای صندوقهای رأی
با سر انگشتی از جوهر و گل
درد را انتخاب میکند
درد که تنها گزینه روی میز است!
درد به خانه میآید
همه دردهای در جیبش را میشمارد
و دردهای همسایه را
تا با آب سقاخانه بشوید
خادمان صحن جمهوری
درد را بهتر میشناسند
از جمهوری تا جمهوری
از هشت تا هشت
چقدر فاصله است؟
درد
تنها در آغوش خودش آرام میگیرد
سبز در جنگل
از کوچک تا سید
جنگل به آسمان نزدیکتر است
فهیمه ایمانی
آه ای حضرت باران چه خبر آوردند
بغض در حنجره پنهان چه خبر آوردند
آسمان رخت عزا کرده به تن می بارد
تو بگو ابر پریشان چه خبر آوردند
مثل یعقوب نگاه همه ی ما به در است
باز از یوسف کنعان چه خبر آوردند
صبحدم مرغ سحر ناله کنان می خواند:
خادم شاه خراسان... ن. چه خبر آوردند؟
به تو ای جنگل سرسبز به هنگام بهار
از تب تند زمستان چه خبر آوردند
خبر از هرچه بگوییم، غمانگیزتر است
که برای دل ایران چه خبر آوردند
رهرو پیر جماران به شهیدان پیوست
باز از جرگه ی یاران "که خبر آوردند"
بهرام مژدهی
از گریه پریم و بی صدا می گرییم
چون ابر بهار، بی ریا می گرییم
اشکیم و دل سوخته با خود داریم
از داغ تو خادم الرضا می گرییم
بودی همه عمر بی ریا ابراهیم!
آیینه یاد شهدا ابراهیم!
دلسوز، صبور، ساده، بی رنگ، نجیب
مثل تو کم است بین ما ابراهیم!
اندوه بلند روزگاریم همه
با ماتم و اشک همجواریم همه
این داغ شکست قامت ایران را
ای دیده، ببار! سوگواریم همه
او کارگشا، مدیر با همت بود
سرمایه ی سال های این ملت بود
با ما و منی، میانه ای هیچ نداشت
در خدمت صادقانه بی منت بود
از تهمت و طعنه ها تو راحت شده ای
الگو و نمادی از صداقت شده ای
در بدرقه ات سوختگان آمده اند
ای مرد! چقدر بی نهایت شده ای!!
رسول شریفی
برای سردار شهید سید مهدی موسوی
این بار دعات استجابت شده است
پایان تو ختم به شهادت شده است
چشم تو تمام سال ها خواب نداشت
امروز به خواب رفت، راحت شده است
اندوه تو شعله ور نمود ایران را
در ماتم و غم نشاند سرداران را
ای سید چشم های بیدار و نترس!
داغ تو چه سخت است ارسباران را!
پاشیده شده به کوه خاکستر تو
مِه خیمه زده بر بدن پرپر تو
دیروز به تشییع تو ایران آمد
یعنی که پر است تا ابد سنگر تو
رسول شریفی
این بار دعات استجابت شده است
پایان تو ختم به شهادت شده است
چشم تو تمام سال ها خواب نداشت
امروز به خواب رفت، راحت شده است
اندوه تو شعله ور نمود ایران را
در ماتم و غم نشاند سرداران را
ای سید چشم های بیدار و نترس!
داغ تو چه سخت است ارسباران را!
پاشیده شده به کوه خاکستر تو
مِه خیمه زده بر بدن پرپر تو
دیروز به تشییع تو ایران آمد
یعنی که پر است تا ابد سنگر تو
رسول شریفی
تو سنگ صبور همه مردم بودی
با آتش و آب در تفاهم بودی
تبریز از این داغ به خود سخت گریست
الحق که تو ذریه ی هاشم بودی
رسول شریفی
وقتی خلیل الله پرچمدار ایمان شد
در داستانها آمده آتش گلستان شد
تاریخ چرخید و امام عشق در عالم
تنها امام تشنه حُرم بیابان شد
از هم پراکنده شد و سرنیزه ی شیطان
سیراب از خون سر شاه شهیدان شد
آری دهاتیها تنش را گرد آوردند
وقتی که لشکرگاه دشمن محو شیطان شد
از روز عاشورای سال شصت و یک، حقا
شخص حسین بن علی مصداق انسان شد
در کارزار حق و باطل، در دل تاریخ
پیروزی حق با شهادتها نمایان شد
عزت برای هر شهیدی مهر تاییدی
بر وعدههای روشن و قطعی قرآن شد
باطل در ایران هم به دست پهلوی برخاست
اما اسیر عزت پیر جماران شد
در انفجار هفت تیر و هشت شهریور
داغ رجایی و بهشتی درد این جان شد
با درد هم برخاستیم و از قیام ما
از بن بنای فتنههای کهنه ویران شد
یک روز ابراهیم همت، در دل مجنون
بی سر در آغوش امام خویش مهمان شد
یک روز ابراهیم هادی، تشنه در گودال
جا ماند و در تاریکی ما، ماه تابان شد
انگار ابراهیمها جلد خدا هستند
دردا از آن ابری که مه شد، بعد باران شد
پایانِ تلخِ آن فرودِ سختِ کوهستان
آغاز یک پرواز جاویدان آسان شد
جانها به لب آمد غروب روز یکشنبه
وقتی که ابراهیم پشت ابر پنهان شد
دست دهاتیها و تنهای پراکنده
از درد، چشم ابرهای تشنه گریان شد
تاریخ تکرار است و تکراری ولی هرگز
در شهر ما، از داغ تو، ای مرد! طوفان شد
در شعلهها اصلاً گلستانی نمیبینم
آتش ولی این بار بیش از پیش سوزان شد
سید! نمیدانی چگونه روز شد آن شب!
از حجم ماتم خانه ما مثل زندان شد
آن خستگیهایی که آخر با خودت بردی
در سفره خالی ما هم آب و هم نان شد
دیگر سفرهایت به پایان آمده سید!
حالا بخواب ای خسته جان! درد تو درمان شد
تو با سواد شش کلاسی صدر خوبانی
وقتی رئیس و حاجی و دکتر فراوان شد
اینها همه دیروز طعنه میزدند و زخم
تبریک! تعداد رفیقانت دوچندان شد!
دلگیرم از تسلیت بودار بعضیها
شیطان هم از موج تظاهرها گریزان شد!
ای مدعیها! خشمتان را خوب یادم هست
روزی که سید خادم شاه خراسان شد
حالا بمیرید از حسادت ناجوانمردان!
او سید ابراهیم جمهوری ایران شد...
صفورا بخشی
تقدیر از شعرا و نقش آفرینان محفل سوگواره ادبی «روز وداع یاران» پایانبخش این ویژه برنامه فرهنگی در بزرگداشت یاد و خاطره شهدای خدمت به ویژه شهید والا مقام سید ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور فقید کشورمان بود.
ارسال نظر