چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳ - ۲۰:۴۶

همزمان با چهل‌وچهارمین سالگرد دفاع مقدس؛

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

محفل شعر خوانی «عصر شعر پایداری»در کتابخانه مرکزی پارک شهر

به همت اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران و به مناسبت هفته دفاع مقدس، محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» با حضور شاعران برجسته کشوری در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران، به منظور گرامیداشت چهل و چهارمین سالگرد هفته دفاع مقدس محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» با حضور محمدرضا اکرامی فر، دبیر محافل ادبی کتابخانه های عمومی استان تهران؛ هوشیار لاریجانی، معاون اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران، شاعران، نویسندگان و اصحاب رسانه عصر روز دوشنبه ۲ مهرماه به همت اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان تهران در سالن جلسات کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد.

در این نشست محمود اکرامی فر، علی محمد مودب، ایرج قنبری، مصطفی محدثی خراسانی، مبین اردستانی، سیدوحید سمنانی، شهاب مهری، نصیبا مرادی، میرحامد فلاحی راد و عارفه دهقانی از شاعران برجسته کشوری با قرائت اشعار خود چهل و چهارمین سالگرد هفته دفاع مقدس را گرامی داشتند.

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

محمود اکرامی فر، دبیر محافل ادبی کتابخانه های عمومی استان تهران:

گفتند این خاک دیگر سرو و صنوبر ندارد
این جا درختان غریب‌اند، این جا دلاور ندارد
گفتند خوب‌ است امروز، در گوشه‌ای دفن سازیم
این آسمان را که بوی بال کبوتر ندارد
یک عمر از شمعدانی تعریف کردند، هر چند دیدند
این باغ عاشق، از لاله بهتر ندارد
بر شانه‌های خیابان، بردند دل‌های ما را
بردند و بردند، انگار، این کوچه آخر ندارد
یک آسمان ابر دارم، در سینه از سوگ یاران
یک شب بیاید ببیند، هر کس که باور ندارد

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

در ادامه این نشست ایرج قنبری، از شاعران نام آشنا و پیشکسوت انقلاب شعری با نام هوای عاشقی قرائت کرد:

هوای عاشقی

اونا که ایستاده مردن

به ما گفتن

که درختا

هرگز از پا نمی افتن

وقتی عاشق

وقتی که آزاده باشی

یه روزم اگه بیفتی

می تونی دوباره پاشی

اگه پرپر بشه حتی

آرزوهای پرنده

به قفس خو نمی گیره

به زمین دل نمی بنده

نمی خوای اینجا بمونی

تو مسافر بهاری

تو همون رودی که باید

سر تو تود امن دریا بذاری

نگو دوره، نگو دیره

نگو پیش رو کویره

میون موندن و رفتن

نذا لحظه هات بمیره

اون که ایستاده مردن

به ما گفتن

که درختا

هرگز از پا نمی افتن

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

شعری از علی محمد مودب:

سقراط نیستی

که شوکران نوشیده باشی

در محاصره ی آتنیان معذّب

امیرکبیر نیستی

که دست شسته باشی از زندگی

وقتی می لرزد دستانِ قاتل

با آب خونین حوض فین

و ناصرالدین شاه

سبیلش را می جود در خواب

حلاّج نیستی

که اناالحق گفته باشی بر سرِ دار

نه شمسی، نه عین القضات

تو مثل خودت هستی، محمدعلی!

احتمالاً گلوله ای خورده ای

و ناله ای کشیده ای

ناله هایی

یا در کسری از ثانیه

با چند همسنگرت

خاکستر شده ای

تو مثل خودت هستی، محمدعلی!

چوپانی ساده دل

که همیشه زیر دندان هایت داری

مزّه ی برف کوه های تربت جام را

ولو که کاسه ی سرت

مانده باشد سال ها

روی خاک گرم خوزستان

یکی هستیاز همین استخوان هایی

که هر روز می آورند

که می نامند شهید گمنام

که هیچ کدام شان هم نیستی

تو مثل خدا هستی، محمدعلی!

این را فرزندت خوب می فهمد

تو رفتی

باقرِ بی بی زهرا رفت

حسین عمو رفت

حسنِ عمو رفت

اما هیچ اتفاق مهمی نیفتاد

تنها بعضی از دختران ده

گیسوهایشان را

دور از چشم شویشان

سپید کردند

تنها مادرت

بعضی شب ها

گریه کرد

و حرف زد

با قاب عکس ات

در گوشه ی خانه

که قبری نداشتی

دایی هر شب قرص هایش را خورد

و هذیان هایش را گفت

فقط اگر بودی

تشنه نمی مرد شاید

شاید اگر بودی

یک غروب که بر می گشتی

با بار علف برای گوساله ها

مهمان تهرانی تو می شدم من

که با سادگی روستایی ات

احوال جناح های سیاسی پایتخت را

از من سوال کنی

صغری چای بریزد

تو بگویی

که در تلویزیون دیده ای ام

که شعر می خوانده ام

و مغرورانه به همسرت نگاه کنی

به یاد تو نبودم وقتی در پارک های تهران

شعر می خواندم برای دختران

به یاد تو نبود

موقتی در هتل آزادی

ملخ دریایی می خوردم

با شاعران عرب

و از آرمان قدس حرف می زدند

به یاد تو نبودم

در اتوبوس های جمالزاده-تجریش

وقتی نیازمندی های روزنامه رامرور می کردند

حتی گاهی

مادرت

از یاد می برد تو را

در صف های شلوغ نانوایی های گلشهر

می بینی

بعد از تو هیچ اتفاق مهمی نیفتاد

داریم همان جور زندگی می کنیم

دارند همین جور می میرند!

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

غزلی از نصیبا مرادی:

با نی لبک به دشت سلامی دوباره کرد

چرت چنار و چلچله را چهارپاره کرد

چوپان، برای مرغ سحر، مشق عشق خواند

از عشق خاک و حب وطن استعاره کرد

زل زد به رقص پر تپش خوشه های زرد

آهی کشید و مزرعه را پر شراره کرد

میخواست پا نهد به بلندای آسمان

دل را به جاده ها زد و خود را نظاره کرد

خود را که محو خاک و تقلای آب بود

خود را که بغض سرد هوا را بهاره کرد

باید که میشکفت چو خون سیاوشان

صبح علی الطلوع به گل استخاره کرد

از هر کجا گذشت به خورشید دست داد

دامان دشت را پر ماه و ستاره کرد

تسبیح گفت و اوج گرفت و گذشت و رفت

او را خدا کنار شهیدان شماره کرد

سرگشته بود تیر رها گشته از تفنگآغوش تا گشود به قلبش اشاره

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

غزلی از مصطفی محدثی خراسانی:

جهان آرا، تبسم میکند در غربت تصویر

زمین فتحی مبین را چشم در راه است

تمام جبهه، چون آیینه در تکثیر آن لبخند

سحرگاهی از امید

سحرگاهی از پیوند

٭٭٭

هجوم آسمانی از فرشته بر سپاه دیو

شکوه خلقت انسان

حماسه میوزد با عطری از عرفان

٭٭٭

گلوله! گل! گل خون!

خروش نوح در طوفانی کارون

٭٭٭

وطن، کاوه!

وطن، آرش!

وطن، آمادۀ آتش!

طنین مهر در گوش زمین پیچید

سحر در دشت جاری شد

خزان آوارۀ صبحی بهاری شد

دوباره نخلهای سرفراز از خاک روییدند

٭٭٭

سحر، گل، سروهای سبز در سنگر

دوباره نخل، خرمشهر، خرمشهر خرم

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

شعری از میر حامد فلاحی راد:

من از حوالی یک شهر گور می آیم

من از مراسم اهل قبور می آیم

بلا، به مرثیه خوانیِ دهر آمده بود

عجل، به فاتحه‌خوانیِ شهر آمده بود

میان ختم، شهیدان بی‌سری دیدم

به روی شانه خورشید پیکری دیدم

برای ختمِ شهیدی، شهیدی آمده بود

سپید مویی را رو سپیدی آمده بود

به هر بهانه و حرف و وصیت و کمکی

کنار دخترکی، رفته بود دخترکی

من از ستیزِ کمان و تفنگ می‌گویم

من از مجادلهٔ تیر و سنگ می گویم

من از میانۀ امداد و جنگ آمده ام

من از مبارزۀ نام و ننگ آمده‌ام

من از دوراهی بود و نبود رد شده‌ام

من از تلاقی نمرود و دود رد شده‌ام

نبین مرا که پر از اشکم و ورق ورقم

نخوان مرا که فقط چشم‌های بی‌رمقم

ببین ز لاله‌رخان داغ و ناله رویید است

ببین به جامه من، باغ لاله رویید است

تو بمب فسفری و پلک سرخ را دیدی؟

میان هق‌هق و جیغِ بنفش خوابیدی؟

به پیش چشم تو آیا جنازه صف شده است؟

به روی دست تو آیا کسی تلف شده است؟

عروسکان در آوار مانده را دیدی؟

فرشتگان به ویران کشانده را دیدی؟

کنار صبح و شب و ماه و آفتاب و نسیم

نشسته‌ام به تماشای کودکان یتیم

میان این همه تنها، به غیر تن‌ها نیست

که از حقوق بشر غیر شر در اینجا نیست

نبار، روضهٔ مشکوف را نمی‌گویم

هزار روضهٔ مشکوف را نمی‌گویم

هزار دستِ جدا از هزار تن دیدم

چه شد ندید جهان آنچه را که‌من‌دیدم

اگر چه برده غم از یاد من تبسم را

کشانده شانۀ من، آرزوی مردم را

که داغ پشت‌سرِ داغِ تازه می‌افتاد

جنازه بود که روی جنازه می افتاد

به اشک، بر تن اطفال پیرهن کرد

مهزار کودک یکروزه را کفن کردم

در این میان، نه فقط عمر من به غم سر شد

صلیب‌ِ سرخ خمید و حلال، احمر شد

حضور، رنگ من است و امان، نشان من است

همیشه وقت بزنگاه‌ها زمان من است

همیشه حامی صلحم همیشه مظلوم

مدوباره زندگی‌ام… شوق طفل معصومم

بیا بگویمت این رزم، آیت فتح است

بیا روایت من هم “روایت فتح” است

اگر چه بین طلوع و غروب زندگی ام

بگیر دست مرا حس خوب زندگی‌ام

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

غزلی از سیدوحید سمنانی:

تا در حصار خاطره و نان و خنجرید
راهی به بی کرانه زیبا نمی برید
با دست قافیه پر و بالی ردیف شد
دلخوش شدید باز به اینکه کبوترید
بر بوم بال پنجره ای رسم می کنید
از این جهت خبال کهنه فراتر نمی پرید
از ما نگفته اید، نگویید گفته ایم
مجبور نیستند ادا در بیاورید
روز وداع ماست که ضرب المثل شده
ای شاعران آینه! از سنگ کمترید؟
دیروز ما به مشک و عطش امتحان شدیم
اینک شما که مدعیان ابوذرید
ما را به مشق فتنه تان احتیاج نیست
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
باشد قبول اینکه گرفتار زندگی ...
 باشد قبول اینکه "من" و "ما" ی دیگرید
اما هنوز مثل همان روزهای خوب
با ما و زخم و سنگر و طدفان برادربد؟

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

 غزلی از شهاب مهری:

نوبهاری در زمستان، بی‌خبر برگشته بود

چشم‌ مادر برق‌زد، آری پدر برگشته بود

دست‌هایم حلقه‌ی گل بود دور گردنش

قهرمان خواب‌هایم از سفر برگشته بود

نصر و خیبر، کربلا، والفجر و بدر و فتح و قدس

رستم از این هفت خوان خونین جگر برگشته بود

کوله‌بار خاکی‌اش سرشار بود از صلح و صبح

با همین سوغاتی از شامِ خطر برگشته بود

سرفه‌هایش روح تازه در تن گل‌ها دمید

با نفس‌های مسیحایی مگر برگشته بود؟

نیمه‌شب کابوس پرواز و سقوط و زخم دید

از اسارت خسته و بی بال و پر برگشته بود

پنجره در حسرت دیدار ماند و... دیر شد

آن کبوتر کاش قدری زودتر برگشته بود

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

شعری از مبین اردستانی:

چشمهایم به قابِ در خشکید

به تماشای این کویر بیا

روزهایم شبِ زمستان شد

پیش از آن روزِ ناگزیر بیا

چه شبِ سردِ استخوان‌سوزی‌ست

ظهرِ داغی که می‌نمی‌گذرد

هر کجا می‌روی برو اما

صبح! ای صبحِ دلپذیر! بیا!

ما اسیریم و خسته، در زندان

روز و شب میله‌های ممتدِ آن

پشتِ این میله‌ها به دیدارِ

این‌همه خسته‌ی اسیر بیا

ابرها هرکجا که می‌بارند

غصّه‌ی رفتنِ تو را دارند

سرمان را به روی شانه بگیر

آه ای کوهِ سر به زیر! بیا!

بر سرِ آمدن بهانه نیار

پشتِ هم هی نگو که فرصت نیست

تو بیا زودِ زودِ زود برو

تو بیا دیرِ دیرِ دیر بیا

دیدمت! ... آمدی! ... بگویی خواب

راهِ خوبی برای دیدار است

پلک وا کردم و... کجا رفتی؟

لااقل از همین مسیر بیا

من که باور نمی‌کنم رفتی

بس که رفتن به تو نمی‌آید

ردّپای نرفتنت همه‌جاست

پیِ آن را خودت بگیر بیا

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

دوبیتی از عارفه دهقانی:

یوسفم! یونس آمدی ز سفر

چهره ات بی نشان تر از جانت!

دستِ خود را جدا نکرد از تو

بندِ سرسختِ روی دستانت


آه ای شاه ماهیِ دریا!
رود،حاجت طلب شد از تو...ولی

عمقِ گودال،پُر شد و نرسید

دستِ اروند هم به دامانت


خاکِ سرخِ "ابوفلوس" آنروز

۱۷۵ دفعه تپید

در کدامین تپش، رها شد و رفت

نَفَس آخر از گریبانت؟
 

عطش و دست بسته و گرما

آب و گودال و مادرت زهرا

کربلای چهار و خاطره ها

مانده در گیسوی پریشانت

من و اعماقِ نفسِ بی احساس...

تو و اوجِ شرایطی حساس...

دست من را بگیر ای غواص!

جانِ دریادلان به قربانت!

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

شعری از سارا گودرزی:

گلوله
پلاک
سربند
من تو را با این قاب میشناسم
خاک
آتش
دود
من تو را با این عطر میشناسم
پرچم
وطن
امنیت
من تورا اینگونه میشناسم
من تو را در خاطرات بغضدار مادرم
وقتی از
بمب
پناهگاه
و شب گفت
شناختم
و هنوز که هنوز است میخواهم تو را بشناسم ای شهید

در انتهای این نشست صهبا شاعری از اعضای محفل ادبی جوانه های کتابخانه مرکزی پارک شهر  به خوانش شعری در وصف رشادت های شهدای هشت سال دفاع مقدس پرداخت.

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

محفل شعرخوانی «عصر شعر پایداری» در کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد

ارسال نظر

    • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
    • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.
8 + 3 =