شنبه ۲ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۶:۵۹

خاطرات یک کتابدار؛

کتابخانه جان گرفت/ دانش‌آموزان شلوغکار به آنجا آمدند!

خراسان شمالی - کراپ‌شده

کتابخانه عمومی آیت‌الله موسوی بجنوردی با حضور دانش آموزان شلوغکار جان گرفت و مریم گریوانی، کتابدار این کتابخانه در یادداشتی به بیان خاطره این حضور پرداخت.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان خراسان شمالی، مریم گریوانی، کتابدار کتابخانه عمومی آیت‌الله موسوی بجنوردی به بیان خاطره حضور دانش‌آموزان در کتابخانه پرداخت. متن این یادداشت در ادامه آمده است:

آن‌ها دانش‌آموزان تنها مدرسه دولتی در منطقه کم‌برخوردار شهر بودند که در هفته کتاب برای بازدید کتابخانه آمدند.

مدیرشان گفت: «ببخشید که بچه‌ها به جای آمدن، به کتابخانه حمله کردند.

اینجا تنها جای عمومی است که آنها برای اولین بار آمدند. جاهایی که قبلا رفته‌اند، جشن عروسی فامیلی است که آنجا هم شلوغ پلوغ بوده است. معلم‌هایشان هم اکثرا سال‌های آخر خدمت هستند که برای امتیاز به این مدرسه می‌آیند که با حقوق بیشتر بازنشسته شوند و خیلی حوصله کار با بچه‌ها را ندارند.»

مدیر دلش سوخته و آن‌ها را به کتابخانه آورده بود.

بچه‌ها آمدند. یا به قول مدیرشان حمله کردند؛ حمله‌ای با چشمانی زیبا، طنزی در کلام و شیطنت. با ولع کتاب‌ها را ورق می‌زدند. شیطنت‌ها و شلوغی‌شان گوش کتاب‌ها را کر کرده بود. گفتم توی بخش جلسات بنشینند تا برایشان از کتابخانه و کتاب‌ها بگویم. همهمه زیاد بود. صدا به صدا نمی‌رسید. نه من و نه معلم‌ها زورمان به آن‌ها نمی‌رسید.

از تخیل و کتاب‌ها کمک گرفتم.

گفتم: می‌دانید اگه خیلی سرو صدا کنید این کتابها حمله می‌کنند؟ 

خندیدند و گوش‌هایشان تیز شد برای شنیدن یک تخیل.

گفتم: کتاب‌های همین قسمت که شما نشستید خیلی عصبانی می شوند وقتی کتابخانه ساکت نباشد. آنها عادت به شلوغی ندارند.
به کتاب‌ها نگاه کردند.
-   هر آن ممکنه از قفسه بیایند بیرون و دنبالتان کنند ... اگه دنبالتان کردند، چکار می‌کنید؟
-   فرار می کنیم.
-  خانم کتابدار می زنیم شان.
-  ورق هایشان را پاره می‌کنیم.
-  خانم ما هم دنبالشان می کنیم. 
-  چطوری؟ 
-  با خواندن دنبالشان می کنیم.
-  آفرین ... پسر خوب.
بعد چند تا کتاب از قفسه آمد پایین و بچه ها دنبال شان کردند و خواندند. 

-  کتابخانه کمی ساکت شد و فرصتی بود برای خواندن کتاب. 
-  کتاب «حسن در مدرسه» را برایشان خواندم. عکس جلد را نشان دادم و پرسیدم به نظرتان حسن بازیگوش است یا ساکت؟ 
   بازیگوش.
کتاب را ورق زدم و با هم کلمات کتاب که با فونت درشت نوشته شده و تصاویر جذابی دارد، خواندیم.

معلم حسن همیشه می گفت: حسن نکن! داد، نزن. هل نده. تو راهرو ندو.

و جمله ی  آخرِ کتاب   "من کلاس را به هم نمی زنم» را با هم خواندیم و به طرف قفسه کتاب های کودکان رفتیم.
 من کلاس را ... به هم نمی زنم ... 
من کتابخانه را ... به هم نمی زنم ... 

آن‌ها کتابخانه را که به هم ریخته بودند، مرتب کردند و رفتند؛ و من با تصویر زیبایی از آن روز در ذهنم در کتابخانه زندگی می کنم و منتظرم آنها از در بیایند و عضو کتابخانه شوند.
چند تایشان آمدند عضو شدند. اولین کتابی هم که برای امانت سراغش را گرفتند «حسن در خانه» و «حسن در مدرسه» بود.


گفتنی است، در آیین بزرگداشت روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار در خراسان شمالی سال ۱۴۰۰، از مریم گریوانی، کتابدار کتابخانه آیت‌الله موسوی بجنوردی بجنورد، به دلیل نوآوری برتر در خدمات کتابخانه‌ای تقدیر شد.

کتابخانه جان گرفت/ دانش‌آموزان شلوغکار به آنجا آمدند!

برچسب‌ها

ارسال نظر

    • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
    • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.
8 + 8 =