به گزارش روابط عمومی ادارهکل کتابخانههای عمومی استان خراسان رضوی، ضیافت ادبی «صیام» با حضور معصومهسادات اسدیان، مصطفی جلیلیان مصلحی، ملیحه آخوندی و حسین سیدبر از شاعران استانی، به همت ادارهکل کتابخانههای عمومی خراسان رضوی در هجدهمین نمایشگاه قرآن و عترت استان برگزار شد.
معصومهسادات اسدیان
وا میشود دوباره از این آسمان دری
لبخند میزند به زمین ماه دیگری
با یک سبد شکوفه نورانی دعا
سر میزند به شهر، هوای معطری
نیلوفری به شوق رسیدن به آسمان
پیچیده عاشقانه به پای صنوبری
چون موج سر به سجده نهادم به صخرهها
در ساحل رضای تو دنبال گوهری
با صوت ربنای سحر مست میشویم
اعجاز کن به نغمهی الله اکبری
هر شب کنار سفره افطار مهرتو
نوشیده ایم از می ناب تو ساغری
دارد مدام نام تو تسبیح میشود
در دستهای خسته و فرتوت مادری
این ذره جز به لطف تو بالا نمیرود
در شأن نام توست فقط ذرهپروری
هرگز به درک نام تو انسان نمیرسد
از هر چه فکر و وهم و خیالاست برتری
********************************************
بده به باغچهها لذت بهار شدن را
به چشم پنجرهها غرق انتظار شدن را
به ابرهای پر از بغض سرد فرصت باران
به سنگها بچشان شوق آبشار شدن را
به شاخههای دلم هی جوانه پشت جوانه
به ریشههای تنم با غمت دچار شدن را
به گونههای پر از زخمگریه گوشهی چشمی
به واژههای پر از مهر تو قطار شدن را
به کوله بار زمین یک بغل شکوفه و بردار
تو از غرور زمانه جریحهدار شدن را
بریز در رگ هر روزمان شراب طهوری
بگیر از سر هر ذرهای خمارشدن را
و کوچه کوچه ببندیم ریسههای دعا را
و لحظه لحظه بخواهیم بیقرار شدن را
خدا کند که نمیرم و با غرور ببینم
که در رکاب تو یک لحظه مهزیار شدن را
مصطفی جلیلیان مصلحی
برخیز و ببین بهارِ جان آمده است
آیینۀ اسرارِ نهان آمده است
در برکه، اذانِ ماه را عاشق باش!
بیدار شو ای دل، رمضان آمده است!
********************************************
دل از برکاتِ رمضان، جان گیرد
هر آینهای فروغ ایمان گیرد
خوشبخت کسی که در بهارِ رحمت
چون غنچه، دلش اُنس به قرآن گیرد!
********************************************
با آنکه تبِ به حق رسیدن دارد...
طوفان شده و قصد وزیدن دارد
بر خرمنِ کفر، برق شمشیرِ علی(ع)...
چون صاعقه، قدرتِ تپیدن دارد!
********************************************
هرچند نبودیم بحق بنده، ولی...
گل کرد به چشمِ جان ما نورِ جلی
از زنگِ گناه پاک شد سینۀ ما...
در ماهِ خدا، به برکت نام علی(ع)!
خدای من! غمِ جان را تو خوب میدانی!
حوائج همگان را تو خوب میدانی!
به جز تو از دلِ زارم، کسی نشد آگاه!
غمِ شکستهدلان را تو خوب میدانی!
تویی بهارِ دل خسته و گرفتۀ من
امید برگ خزان را تو خوب میدانی!
پر از ترانۀ شوق است چشمۀ چشمم
بهای اشک روان را تو خوب میدانی!
در این سیاهیِ مطلق، ای آفتابِ ازل!
طلوعِ مقصدِ جان را تو خوب میدانی!
زبان گُنگ مرا نیست مایۀ توصیف
حدیث و فنّ بیان را تو خوب میدانی!
نیازِ هـر که سخـن ساز کـرد می فهمی
زبان پیر و جوان را تو خوب میدانی!
دلی شکسته به بازار عشق آوردم
صلاحِ سود و زیان را تو خوب میدانی!
نشان اگر چه ندارد مسافرِ کویَت
مقام و نام و نشان را تو خوب میدانی!
خوشا به خلوتِ دل با تو گفتگو کردن
که بیگمان غمِ جان را تو خوب میدانی!
ملیحه آخوندی
گرفته باورم از یأس و اضطراب، بتاب!
به ساقه های نحیف من آفتاب، بتاب!
درون سینه من نه قرار مانده نه تاب
به این کویر عطش، روشنای آب، بتاب!
دوباره در سر ما مثل شعر ناب، بچرخ!
دوباره در شب ما مثل یک شهاب، بتاب!
به چشم تنگ نظر های پست این دوران
شبیه شعلهی سوزندهی عذاب بتاب
زمانهای است پر از چاه، یوسف زهرا!
به چهره های فرو رفته در نقاب بتاب!
شکسته بر سرمان سقف زندگی، اکنون
تو از دریچهی این خانهی خراب بتاب!
تویی تو! آینهی مصطفی و خوی علی!
به قلب تیرهی هر کور دل، بتاب! بتاب!
تو ای ستارهی امید، حضرت خورشید
به چشم منتظران با کمی شتاب، بتاب!
دلیل روشن هر جمعه انتظار، بیا
دوباره از پس این ابرهای خواب بتاب!
********************************************
شما منو طلبیدی، همین برام بسه
که هر سهشنبه میام پیش زائرت باشم
با چارتا کاغذ و دفتر اونایی خوش باشن
که افتخار ندادند خادمت باشم!
صدام میزنه هربار زائری: خانوم!
چشام شاهد پاکی نیتم میشه
نشون خادمی هیچ گوشهی لباسم نیست
و ثبت خاطره برعکس قسمتم میشه!
همین که توو حرمم، پس عزیز کردهتونم
همیشه سایهتونم رو سر دعاهام هست
و کنج سقاخونه رو به پنجره فولاد
ازون جاهاست که لب تر کنم برآوردهست!
غم نخوردن چائیه مادرم حالا
با چای تازه-دم چایخونه جبران شه
نَشِستن یه غروب توی خونهی پدری
با چای تازه، دمِ چایخونه جبران شه
ما مشهدیا که این اربعینو جا موندیم
همین پیادهرویهامونم صفا داره
ما دلخوشیم به خیابونی که عموداشم
کنار هر عددش یک امام رضا داره
یوقتا با یه غمی گم میشیم توو تاریکی
چه خوب راهو نشون میده نور فانوست
میگن که چن قدمی رو برات برداریم
همه بسیج میشیم و میایم پابوست
توو شادیا و غمامون امام رضا داریم
واسه شفا و دوامون امام رضا داریم
اگه نریم حرمم، میرسیم به چارراهی
که رو به روی چشامون امام رضا داریم
حسین سیدبر
هر دل که در این صحن کبوتر شده باشد
آیینه گی اش چند برابر شده باشد
خورشید خراسانی و با نور تو بی شک
این شهر شب اندود منور شده باشد
دست کرمت مثل نسیمی است بهشتی
از عطر تو هر غنچه معطر شده باشد
امید من این است مس جان من از عشق
با گرمی احسان شما زر شده باشد
من قلب خودم را به امانات سپردم
تا هر غزلم از تو مصور شده باشد
ای کاش که فواره ای از صحن تو بودم
تا اشک من از لطف تو گوهر شده باشد
در بند تو آزاد ترین مرد جهانم
آزادگی ام از تو مقدر شده باشد
آهوی تو یا دعبل تو نیستم ای کاش
هر روز دلم سائل این در شده باشد
ارسال نظر