به گزارش پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور به نقل از ایبنا، ایرانیها چند دقیقه مطالعه میکنند؟ این پرسش آشنا اما محل اختلاف بسیاری از کارشناسان و نهادهای فرهنگی کتابمحور است. در این میان بهنظر میرسد پیش از پاسخ دادن به این پرسش به این نکته توجه کرد که چرا دانستن میزان مطالعه مردم مهم است؟ سجاد محمدیان، مدیرکل دفتر پژوهش و آموزش نهاد کتابخانههای عمومی کشور در این باره معتقد است: «بیشتر از اینکه به یک عدد در حوزه سنجش سرانه مطالعه نیاز داشته باشیم به اطلاعات دقیقتری در زمینه ذائقه و نیازهای مردم نیاز داریم تا بتوانیم در زمینه فرهنگی و برنامههای کتابمحور سیاستگذاری کنیم.»
محمدیان با استناد به تجارب بینالمللی، پرسشهایی مانند چه چیزی میخوانید؟ چه چیزی نمیخوانید؟ چطور میخوانید؟ یا چرا میخوانید؟ را اولویت میداند و افتخار به سنجه سرانه مطالعه یا مبنا قرار دادن آن برای تحقیق و سرزنش را نادرست میداند.
طرح سنجش سرانه مطالعه در کشور متولیان مختلفی دارد اما سه سال است که این طرح اجرا نشده است؛ اجرا نشدن سنجش سرانه مطالعه چه آسیبی به دنبال دارد؟
از سال ۱۳۵۴ تاکنون بیش از ۱۵ بار، طرح ملی و استانی سنجش سرانه مطالعه در کشور اجرا شده است. من سؤالم این است، در این ۱۵ بار چه اتفاق مهمی رخ داده که اگر این سنجش بار دیگر انجام نشود، کشور از آن محروم میشود؟ متأسفانه روند طرح سنجش سرانه مطالعه، مسیری را طی کرده که اکنون به یک هدف و وظیفه تبدیل شده است! اما از پاسخ دادن به این پرسشها غافلیم که این سنجش اساساً چه سودی دارد؟ چه مبنای علمی دارد؟ و چه بهرهبرداری از آن می توان، انجام داد؟
طرح سنجش سرانه مطالعه ۱۵ بار در کشور احصا شده اما اینکه این سنجشها چه نتیجهای برای کشور دارد سؤال مهمی است؛ زیرا در این سالها متولیان مختلف به عددهای متفاوت از چهار دقیقه تا ۷۶ دقیقه رسیدهاند؛ باید دید این اعداد چه سودی برای متولیان فرهنگی داشته است؟
اساساً افتخار به سنجه سرانه مطالعه و یا مبنای سرزنش و تحقیر قرار گرفتن آن کار درستی نیست؛ البته اینکه هنوز نمیدانیم در این سنجش سرانه مطالعه چه رفتاری را مصداق «خواندن» بدانیم و چه متونی را در این سنجش لحاظ نکنیم؛ نشاندهنده سردرگمی است! برای رسیدن به یک هدف مشخص باید بدانیم هدفمان از خواندن چیست؟ آیا میخواهیم صرفاً دانایی را ترویج کنیم؟ آیا نگاه «برآمدمحور» داریم؟ آیا خواندن برای لذت ذیل هدف ما است؟ واقعیت این است که اساساً نمیدانیم برای چه هدفی میخواهیم خواندن را ترویج کنیم و این مسئله یک بحث بنیادی، نظری و حیاتی است.
اما به هر حال متولیان برای سیاستگذاری فرهنگی در حوزه ترویج کتاب ناگزیر هستند از روشهای آماری مانند طرح سنجش سرانه مطالعه استفاده کنند و این طرح فقط ناظر به کسب یک عدد نیست و در واقع اطلاعاتی است که سیاستهای کتابمحور بر اساس آن میتواند شکل بگیرد.
دلایل مختلفی وجود دارد که موجب شده «طرح سنجش مطالعه مفید» در کشور به نتیجه مطلوب نرسد و این دلایل را در سه بخش میتوان بررسی کرد؛ نخست اینکه احصا عدد حاصل از سنجش سرانه مطالعه کار آسانی نیست، زیرا اندازهگیری میانگین زمانی که هر ایرانی در سال صرف خواندن میکند در عمل کار سختی است و به راحتی امکانپذیر نیست. این موضوع در دنیا هم همین منوال را دارد و نمونه و الگوی خارجی موفقی تقریباً وجود ندارد؛ بهغیر از یک استثناء آن هم کشور فنلاند که یک پیمایش علمی درخور توجه در زمینه سنجش سرانه مطالعه انجام داده و به نتایج خوبی در این زمینه رسیده است.
دومین مسئله این است که هنوز معنا و برداشت ما از خواندن و مواد خواندنی مشخص نیست و ادبیات مشترکی در این زمینه در کشور وجود ندارد. به همین علت همه سازمانها و افراد سعی میکنند این موضوع را با سلیقه خود تفسیر کنند؛ سومین مسئله این است که اساساً سودی در سنجش این معیار وجود ندارد، برای مثال تصور کنید هزینه کلانی صرف شود و این طرح سنجش سرانه مطالعه انجام و بهعنوان مثال مشخص شد ایرانیان ۲۵ دقیقه در روز مطالعه میکنند؛ با این عدد چه سیاستگذاری میتوان انجام داد؟ الآن سالانه هند و تایلند اعلام میکنند سرانه هفتگی مطالعه در این کشورها بیش از ۱۰ ساعت است! این مطلب چه سودی دارد؟
به نظر من براساس یک عدد صرف نمیتوان سیاستگذاری فرهنگی کرد؛ زیرا در سنجش سرانه مطالعه، زمینهها و ذائقه افراد رصد نمیشود. اما برای پاسخ سیاستگذاری صحیح باید بررسی کنیم؛ دسترسی به کتاب از سوی ایرانیان چه میزان است؟ ذائقهها چگونه است؟ تولید کتاب چه شرایطی دارد؟ به نظر میرسد بیشتر از اینکه به یک عدد در حوزه سنجش سرانه مطالعه نیاز داشته باشیم به اطلاعات دقیقتری از زمینه ذائقه و نیازهای مردم نیاز داریم تا بتوانیم در زمینه فرهنگی و برنامههای کتابمحور سیاستگذاری کنیم.
قطعاً تأکید بر اجرای طرح سنجش سرانه مطالعه فقط برای احصای یک عدد نیست و تصویب سند «نهضت مطالعه مفید» در شورای فرهنگ عمومی کشور که بخشهای مختلف خواندن و مطالعه را در نظر داشته؛ صرفاً برای احصا یک عدد نبوده است. از طرف دیگر این پرسش مطرح است که اگر سنجش سرانه مطالعه مفید نبوده چرا ۱۵ بار انجام شده است؟ به نظر شما رصد گزارههایی مانند آمار تولید کتاب در سال میتواند قابل اتکا برای سنجش کتابخوان بودن مردم باشد؟
من به خاطر رشته تحصیلی و سابقه کاری و پژوهشام در این حوزه، مطالعاتی داشتهام. باید بگویم تجربه جهانی نشان میدهد هیچ کشوری بر اساس سنجش سرانه مطالعه سیاستگذاری نمیکند. با یک جستوجوی ساده درمییابیم که آنچه میتواند معیار سیاستگذاری فرهنگی باشد و در دنیا نیز سنجش میشود، عادتهای خواندن است که در ارتباط با آن پیمایشهای ملی و منطقهای انجام میشود؛ مانند آنچه اتحادیه اروپا انجام داده است.
البته در دنیا در طرح سنجش سرانه مطالعه صرفاً دنبال این پرسش که چقدر میخوانیم، نیستند؛ در واقع دنبال این هستند که چه چیزی میخوانید؟ چه چیزی نمیخوانید؟ چطور میخوانید؟ یا چرا میخوانید؟ در دنیا این مؤلفهها رصد میشود و بعد، این یافتهها در سیاستگذاریها مورد استفاده قرار میگیرد اما متأسفانه در ایران توجهی به این عاملها نمیشود. هرچند در برخی از سنجشها، صورتهای مختلف خواندن در فضای مجازی و انواع قالبهای خواندن برخی جنبههای دیگر خواندن بر اساس شغل و تحصیل به صورت ابتدایی، موردی و جزئی پرسیده میشود؛ برای مثال قطعاً دانستن ذائقهها؛ به سیاستگذاری بازار نشر و آگاه شدن از میزان دسترسیها، به سیاستگذاری در بخش کتابخانههای عمومی کمک میکند.
البته اختلافنظرهای زیادی در تعاریف و مصادیق خواندن و مطالعه و اجرای طرح سنجش سرانه مطالعه وجود دارد؛ بهعنوان مثال شورای فرهنگ عمومی کشور بر اساس «سند نهضت مطالعه مفید» میان تعریف «خواندن» و «مطالعه مفید» تفاوت قائل شده و همه میدانیم که میان خواندن و مطالعه تفاوت وجود دارد.
به نظرمن تعریف سند درباره «خواندن» و «مطالعه» اشتباه است. بر اساس متون علمی برای «خواندن» و «مطالعه» مبناهای دیگری وجود دارد که یکی از آنها بحث «یادگیری» است، دیگری بحث «لذتبخشی» است؛ چراکه ممکن است ملاک برای مطالعه یک کتاب، فقط «گذران وقت» باشد؛ مانند وقتی که یک کتاب داستان و رمان مطالعه میکنید. پس بر اساس متون علمی، «خواندن» در ادبیات علمی، مبحثی گستردهتر دارد و «مطالعه» بخشی از خواندن تلقی میشود. حتی اگر این تعاریف را بپذیریم باید بگویم در همه این ۱۵ طرح سنجش سرانه مطالعه، متولیان به دنبال احصا سرانه خواندن بودند اما نامش را احصا سرانه مطالعه گذاشتند.
درباره معیارهای سنجش سرانه مطالعه در ایران با توجه به فضاهای مختلف خواندن شامل فضای مجازی و کتاب الکترونیک و چالشهایی مانند محاسبه کتاب درسی و قرآن و ادعیه در محاسبه سرانه مطالعه چیست؟ باید کدام فاکتور در موضوع خواندن و مطالعه لحاظ شود تا آمار دقیقی بهدست بیاید؟ زیرا در سنجش سرانه مطالعه نیز تعاریف و واحدهای سنجش، محل اختلاف هستند.
به نظر من بهتر است به سمت اجرای پیمایش ملی «عادتهای خواندن ایرانیان» حرکت کنیم تا بتوانیم به همه پرسشهای مربوط به بحث خواندن ایرانیان پاسخ بدهیم. باید با یک پیمایش ملی، مشخص کنیم مردم ایران چه کتابهایی را و چرا میخوانند؟ و چگونه کتاب میخوانند؟ و... . تجربه نشان داده میتوان بر روی این مؤلفههای خواندن سرمایهگذاری کرد. اما احصاء یک عدد صرف فارغ از چرایی، چگونگی و چیستی خوانندن نمیتواند ما را در سیاستگذاری موفق کند؛ زیرا برای مثال اصلاً مشخص نمیشود افرادی که کتاب نمیخوانند چرا این فعالیت را انجام نمیدهند؟
دو دیدگاه درباره وضعیت کتابخوانی ایرانیها وجود دارد؛ یک سری معتقدند ایرانیان کتابخوان هستند و آمار سرانه مطالعه پایین نیست و معتقدند آمار تولید ۱۱۰ هزار عنوان کتاب در سال این موضوع را تأیید میکند، در مقابل برخی معتقدند، بهدلیل شمارگان اندک کتاب، ایرانیها مردم کتابخوانی نیستند؛ به نظر میرسد گروه نخست باید به این پرسش پاسخ دهند که چه تعدادی از این کتابهای تولیدی مطالعه میشود؛ زیرا ممکن است کتابها خریداری شود اما استفاده نشود. نظر شما دراین باره چیست؟
خواندن را باید بر اساس زمینه و محیط زندگی فرد بررسی کرد. کسی که به کتابفروشی و کتابخانه دسترسی ندارد و کتاب نمیخرد، باید چه چیزی را بخواند؟ رفتن به دنبال این سؤال که مردم ایران کتاب میخوانند یا نمیخوانند اساساً پرسش اشتباهی است و بیشتر به درد یک سخنرانی هیجانی میخورد. حتی میزان دسترسی به کتابفروشی و کتابخانه در شهرهای مختلف متفاوت است؛ حتی افراد بر اساس شرایط کاری و تحصیلی، باز هم یکسان کتاب نمیخوانند؟ شرایط شغلی یک نفر ایجاب میکند هر روز با کتاب سر و کار داشته باشد اما یک کارگر ممکن است ضرورتی برای رفتن به سراغ کتاب نداشته باشد و این مقایسه آماری از افراد و کتاب خواندن آنها با توجه به شرایط مختلف، دردی از جامعه دوا نمیکند. اگر تغییر دیدگاه داشته باشیم و سنجش مطالعه را هدف نگیریم و بر این نکته تأکید کنیم که چه کاری باید کرد که به سمت نیاز مردم حرکت کرده و تا آنها راحت به کتاب دسترسی داشته باشند؛ قطعاً کار مهمتری انجام دادهایم.
پیمایش ملی «عادتهای خواندن ایرانیان» را چطور باید اندازهگیری کرد؟
در پیمایشهای متفاوتی که درطول این سالها انجام شده، هیچ دو سنجش یکسانی وجود ندارد که معیار ثابتی برای مطالعه درنظر گرفته یا تعریف یکسانی از اندازهگیری در آنها لحاظ شده باشد. این سنجشها بر اساس سلیقه سازمان با یک ابزار خاص اندازهگیری و نتیجه احصا شده است. قطعاً اظهارنظر درباره کتابخوان بودن یا نبودن ایرانیان نمیتواند با قاطعیت همراه باشد؛ زیرا آمار قابل اتکایی در این زمینه وجود ندارد. اگر به متون علمی مراجعه کنیم و عادتهای خواندن ایرانیان را احصا کنیم، قطعاً به هدف نزدیکتر میشویم.
چه ابزار سنجشی را پیشنهاد میکنید و اینکه متولی این سنجش و پیمایش چه نهادی باید باشد؟ زیرا متأسفانه متولی مشخصی برای سنجش سرانه مطالعه در ایران وجود ندارد.
اغلب مرکز آمار هر کشور مسئول این امر است؛ البته مراکز افکارسنجی ملی که در همه دنیا فعالیت میکند نیز میتوانند متولی انجام این پیمایش باشند؛ همکاری بین سازمانی، در ایران به دلایلی، سخت است؛ اما بهعنوان یک کارشناس، معتقدم با توجه به اینکه ما در فاز ابتدایی قرار داریم نهاد کتابخانههای عمومی کشور با توجه به گستردگی در بخشهای مختلف شهری و روستایی و بهرهای که این پیمایش برای کتابخانههای عمومی در بخش سیاستگذاری کتابخانهای دارد، میتواند بهعنوان یک «ناظر علمی» در زمینه سنجش سرانه مطالعه در نظر گرفته شود. اما اجرای این پیمایش را مراکز افکارسنجی یا سازمانهای اجراکننده دیگر میتوانند به عهده بگیرند.
نهاد کتابخانههای عمومی سال ۱۳۸۹ یک سنجش درباره سرانه مطالعه در کشور انجام داد آیا سنجش سرانه مطالعه از روش کتابخانهای که معیارهایی مانند امانت کتاب را رصد میکند قابل اتکا است؟ این روش چه مزیت و معایبی دارد؟
نهاد کتابخانههای عمومی کشور، سال ۱۳۸۹ این سنجش را انجام داده است و بر اساس همان آمار، ایرانیان ۱۵ دقیقه در روز مطالعه میکردند. بزرگترین ضعف سنجش سرانه مطالعه از طریق کتابخانهای این است که کتابخانهها جامعیت لازم را به لحاظ دربرگیری همه شهرها و روستاهای کشور ندارند؛ بهعبارت دیگر، همه مردم از کتابخانه استفاده نمیکنند؛ البته من مدافع اجرای طرح سنجش مطالعه از سوی کتابخانهها نیستم اما نهاد کتابخانههای عمومی کشور بهدلیل اینکه بیشترین مواجهه را با ذائقه و سلیقه مردم دارد، میتواند بهعنوان ناظر علمی وارد سنجش این حوزه شود اما مجری این طرح قطعاً باید نهاد دیگری باشد.
البته موضوع عادت خواندن ایرانیان در یکسال گذشته در نهاد کتابخانههای عمومی کشور شکل گرفته و این مسیر در داخل نهاد هموار شده است. این نهاد اکنون به یک ادبیات مشترک در زمینه سنجش خواندن رسیده است. قطعاً برای نهاد کتابخانههای عمومی کشور عادتهای خواندن، از سنجش سرانه مطالعه صِرف مهمتر است و امیدوارم در آینده نزدیک با همکاری نهادهای علمی به سمت اجرای آن برویم.
درباره اختصاص یکدرصد بودجه دستگاههای دولتی به امور فرهنگی موضوع ماده(هـ) تبصره ۹ مادهواحده بودجه سال جاری بفرمایید. آیا بر اساس این تکلیف فرهنگی میتوان مشکل نبود بودجه برای سنجش سرانه مطالعه را حل کرد و یک سنجش دقیق انجام داد؟
به نظر من یکدرصد تکالیف فرهنگی بهتر است صرف اموری مانند دسترسی مردم به کتاب از طریق کتابفروشیها، کتابخانههای عمومی یا فضای مجازی شود و با این کمک، خدمات حوزه کتاب را تسهیل کرد. همچنین بهتر است نویسندگان و مترجمان خوب را برای تألیف و ترجمه آثار بهتر حمایت کرد تا کتاب خوب تولید و در دسترس جامعه قرار بگیرد.
چرا هیچوقت آمار حوزه فرهنگ و کتاب قابل اتکا نیست؟
به دلیل نداشتن ادبیات یکسان آمارهای حوزه فرهنگ و از جمله کتاب، همیشه تفسیرپذیر و مخدوش بوده است؛ به همین دلیل قابل اتکا نیستند. اگر همه دادههای این حوزه ثبتی بودند مانند آمار تولید کتاب در کشور یا امانت کتاب در طول یکسال از طریق کتابخانههای عمومی تا حدودی میشد، مطئمن راجع به آنها نظر داد.
البته نکته دیگر این است که حوزههای مختلف فرهنگ نیز ارتباطهای تنگاتنگی با یکدیگر ندارند و با هم غریبه هستند؛ یعنی دادههای سینما، موسیقی و کتاب و نشریات کنار هم ثبت و تحلیل نمیشوند با هم ارتباط نزدیکی ندارند تا این آمار قابل اتکا شود.