دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۸

کتاب خوان آبان ماه؛

عاشقانه‌ای نجیبانه از دوران دفاع مقدس

اشکانه

اشکانه

نویسنده: ابراهیم حسن‌بیگی

نـاشـر: قدیانی

تعداد صفحات: ۲۶۴

عاشق که شد چو پروانه‌ای بی‌پروا از خود گذشت؛ سرمایه جوانی و نشاطش را بر کف نهاد و همه را یک‌جا تقدیم محبوب کرد. تقدیم محبوبی که به هوای عاشقانه‌ای عظیم با معبود، به ‌آسانی از خود و او عبور کرده بود.

«سید اگر اشکانه را نمی‌دید، هرگز عاشق نمی‌شد؛ ولی او را دید و عاشق شد و فکر کرد دختری که اسمش اشکانه است، هرگز نخواهد فهمید جوانی که اسمش سید حسین است، چه‌قدر دوستش دارد» .

سید نمی‌دانست اشکانه تا کجا پای او و محبّتش دلاورانه صبوری می‌کند و بذر عشقی که از نگاه نجیب او در دلش جوانه زده بود را چگونه تا ثریا می‌پروراند؛ ‌ سبز و سربلند!

«اشکانه» حکایت عاشقی دو دلدار در دوران دفاع مقدّس است؛ دورانی که با ایثار و فداکاری ملّت قهرمان و غیور ایران، عشق‌های زمینی بسیاری رنگ و بوی ابدی آسمان به خود گرفت.

آن روزها، گروه‌گروه پدران، همسران و پسران رفتند و مادران، زنان و حتّی کودکان، صبورانه و سرافراز ایستادگی کردند و شیرزنان حماسه‌پرور، با قدم‌های استوار و خستگی‌ناپذیر، نقش دست‌وپا و چشم و گوش مردان دلاورشان را ایفا کردند!

اشکانه سخت گرفتار بود گرفتار عشق پاک و ناب سید، هم‌دانشگاهی‌اش، آن‌ها تنها با تبادل چند نگاه به هم دل داده بودند؛ امّا حسین که پیش از اشکانه دل در گرو دلدار دیگری داشت؛ بی‌هیچ سخن و ابراز احساساتی او را پشت سر گذاشت و گذشت و تا دِینِ بزرگش را ادا نکرد نزد اشکانه بازنگشت؛ سید که بازآمد خسته و زخمی بود و این‌بار، این اشکانه بود که با تمام وجود خواستار سید بود، سیدی که دیگر انیس و مونسش یک ویلچر بود.

برای خواندن «اشکانه» پنجمین رمان ابراهیم حسن‌بیگی به نزدیک‌ترین کتابخانه عمومی شهرتان مراجعه کنید و داستان ناتمام عشق سید حسین را هم‌قدم با همسر وفادارش به انجام رسانید!