پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۹

داستانکی درباره کودکان غزه در هجدهمین جلد کتاب هدهد سفید؛

یک دنیا غم تنهایی

هدهد سفید - یک دنیا غم تنهایی

محسن پرویز در جلد هجدهم کتاب هدهد سفید در داستانکی با نام «یک دنیا غم تنهایی»، به موضوع مواجهه کودکی فلسطینی با شهادت خانواده‌اش پرداخته است.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، در هجدهمین جلد از کتاب «هدهد سفید» داستانکی به قلم محسن پرویز، نویسنده و عضو هیئت امنای کتابخانه‌های عمومی، درباره کودکان غزه منتشر شده است.

پدر به محمد گفته بود: «هر وقت من نبودم، تو باید از خواهر و برادر کوچکتر و مادرت مراقبت کنی.» حالا پدر و مادر و خواهرش نبودند، همه با هم شهید شده بودند. وقتی اسرائیلی‌ها روی خانه‌شان بمب انداختند، محمد و برادرش توی حیاط بازی می‌کردند. موج انفجار بمب آن قدر زیاد بود که محمد و برادر کوچکترش را بلند کرد و چند متر آن طرف‌تر به زمین زد و زخمیشان کرد. از زخم‌های صورت و بدن محمد خون می‌آمد، ولی او احساس می‌کرد حال برادرش بدتر است. ویران شدن خانه را به چشم دیده بود و می‌دانست جز او و برادرش کسی از خانواده‌شان زنده نمانده است. از آن پس او باید مراقب برادرش هم می‌بود. برادری که از درد به خود می‌پیچید و پدر و مادرش را صدا می‌زد. محمد فکر می‌کرد برادرش را هم از دست خواهد داد. بالای سر برادر نشسته بود و دستان کوچک‌تر او را در دستان کوچک خودش گرفته بود. محمد از برادر می‌خواست که با او شهادتین را زمزمه کند. برادر مقاومت می‌کرد و نام پدر را فریاد می‌زد.

محمد گفت: «داداش! پدر شهید شده. من و تو هم شهید می‌شویم. به زودی پدر را خواهیم دید. با من تکرار کن تا به ملاقات خدا و پیامبر(ص) بروی. وقتی پیامبر را دیدی به او شکایت کن. داداش با من بگو: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله ...»

برادرش تکرار کرد و چشم‌هایش را بست.

محمد ماند و یک دنیا غم تنهایی.

ارسال نظر

    • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
    • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.
4 + 8 =