به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور، طرح «مدرسه جهادی خواندن» از سوی نهاد کتابخانههای عمومی کشور با هدف پرداختن به مقوله «خواندن» در کتابخانههای عمومی مناطق محروم و کمتر برخوردار کشور، سال ۹۷ در دو نوبت در کتابخانه عمومی حاج عبدالله والی خمینیشهر شهرستان بشاگرد برگزار شد. روزنامه کیهان در یک سلسله گزارشی با بررسی طرح «مدرسه جهادی خواندن» به چگونگی شکل گیری و برگزاری اردوهای جهادیِ فرهنگی در مناطق محروم پرداخت. بخشی از این گزارش را در ادامه میخوانید.
در جنوب کشورمان، ازشهرستانهای هرمزگان، بخشی به نام بشاگرد یا در گویش محلی بَشکَرد نام گرفته است که سالهاست آن را به عنوان یکی از مناطق محروم این سرزمین میشناسیم؛ در این بخش از خاک ایران مردم حتی برای ابتداییترین مایحتاج روزمره شان که در کلانشهرها به عنوان عادیترین ابزار گذران روزانه تلقی میشود در مضیقه هستند. این غبار فقر که سالهاست بر چهره بشاگرد نشسته به چشم هیچ کدام از مسئولین نمیآید؛ اما بشاگرد هرگز تنها نمانده است.
سالانه تعداد بسیاری از هموطنان که بخش عظیمی از آنان را جوانان تشکیل میدهند با برگزاری اردوهای جهادی به سراغ بشاگرد و مردمانش میروند و هر آنچه در توان دارند برای این خاک دور افتاده از ذهنها میگذارند. اردوهای جهادی با اقدامات موثر جهادگران در سالهای اخیر دریچهای برای محرومیت زدایی از مناطق محروم و به ویژه نقطه صفر محرومیت در کشور هستند.
کتابخانه عمومی مرحوم حاج عبدالله والی برای دومین بار میزبان گروهی از نوجوانان و جوانان این منطقه برای طرح مدرس جهادی خواندن شده است. عدهای ازنویسندگان وشاعران برای دومین بار به بشاگرد رفتهاند تا با دانشآموزان آن منطقه درباره شعر و داستان ونقاشی وخبر مباحثی را مطرح کنند تا بتوانند استعدادهایی را در این منطقه دورافتاده کشف کنند. این دوره «مدرسه جهادی خواندن» نام گرفت و به همت نهاد کتابخانههای عمومی کشور ۱۲۵ کلاس داستان و شعر و نقاشی در سه روز برقرار شد.
پای گفتوگو با کاظم رستمی، مجری طرح «مدرسه جهادیِ خواندن» مینشینیم؛ رستمی پیش از آن که به پرسشهایی که در این باره از او داریم پاسخ دهد؛ در قالب مقدمهای توضیح میدهد: «منطقه بشاگرد به لحاظ جغرافیایی منطقهای دور افتاده و به لحاظ اقلیمی منطقهای خشک، کوهستانی و خشن است. به لحاظ موقعیت قرارگیری در شمال شرقی استان هرمزگان قرار دارد و با سیستان و بلوچستان و هرمزگان مرز مشترک دارد. این منطقه که به لحاظ جغرافیایی محصور است تا سالها راه رفت وآمدی نداشتهاست و همین محصور شدن جغرافیایی سبب شده محرومیتی در طول سالهای دراز در آنجا پیدا شود و ریشه بدواند و بماند.»
وی میافزاید: «بعد از انقلاب، بچههای کمیته امداد اطلاع پیدا میکنند که چنین منطقهای با مردم محرومی وجود دارد و هیچ راه ارتباطی برای رسیدن به آن جا وجود ندارد. تا اینکه مرحوم حاج عبدالله والی به این منطقه میروند و از آن گزارشی تهیه میکنند و این گزارش از طریق واسطههایی به حضرت امام(ره) میرسد و حضرت امام تاکید بر امداد رسانی این منطقه میکنند. آنچه که مرحوم حاج عبدالله والی عمر، جوانی و زندگیش را برای آن میگذارد، همین فعالیتهای جهادی ذیل پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) است.»
رستمی در ادامه درباره «مدرسه جهادیِ خواندن» که از مهم ترین اقدامات جهادگران در سال های اخیر بوده است، میگوید:« در نهاد کتابخانههای عمومی کشور و با ابتکار دکتر متوالیان، معاونت آموزش و پژوهش نهاد کتابخانهها، بحثی تحت این عنوان مطرح شد که ما برای مخاطبین کتابخانهها خصوصا قشر دانشآموز، نوجوان و جوان که ممکن است بر اثر محرومیت استعدادی داشته باشند که شکوفا نشده باشد طی یک کار جهادی و انقلابی آموزشهایی ارائه دهیم.»
وی در ادامه ضمناشاره به اینکه بشاگرد اولین منطقهای بود که این طرح در آن انجام گرفت؛ میگوید: «این طرح که «مدرسه جهادی خواندن» نام گرفت؛ در بشاگرد بهعنوان اولین منطقه انجام شد. دلیل انتخاب بشاگرد هم عمق محرومیت بشاگرد و تشنه بودن این منطقه به چنین فعالیتهای فرهنگی بود.»
مجری طرح «مدرسه جهادیِ خواندن» در بشاگرد در گفتوگو با گزارشگر کیهان بیان میکند: «در سال ۹۶ به همت بچههای گروه جهادی صهبا و کمیته امداد بشاگرد، کتابخانهای را تحت عنوان کتابخانه عمومی مرحوم حاج عبدالله والی، در خمینی شهر بشاگرد تاسیس کردیم.»
رستمی بار دیگر به تلاشهای مرحوم والی در تاسیس مدارس مختلف در این منطقه اشاره میکند و میگوید: «از آن جایی که مخاطب خوبی در کتابخانه مرحوم والی وجود داشت، این کتابخانه بهعنوان مقر «مدرسه جهادی خواندن» انتخاب شد. اولین قدم در اردیبهشت ماه سال ۹۷ در خمینی شهر بشاگرد برداشته شد و اولین دوره از این طرح برگزار شد؛ اساتید مطرح برای تدریس در این مدرسه جهادی از جمله: استاد علیرضا قزوه، استاد جواد محقق، استاد مصطفی محدثی خراسانی، حمیدرضا داداشی و... حضور یافتند و چندین کارگاه برای بچهها و معلمان بچهها برگزار شد.»
مدرسه جهادی باهدف ایجاد عدالت آموزشی
پای گفتوگوی یکی دیگر از جهادگران فرهنگی منطقه بشاگرد مینشینیم. او نیز از مدرسان مدرسه جهادی خواندن بوده است. مجید استیری، دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است و خودش را نویسنده و مدرس داستاننویسی معرفی کرده و میگوید: «فعالیت تمام گروه «مدرسه جهادیِ خواندن» تدریس مباحثی اعم از داستاننویسی، شعر، نقاشی، روزنامهنگاری، روزنامهدیواری و... بود و بنده توفیق داشتم خدمت کوچکی بکنم.»
استیری در ادامه میافزاید: «ایجاد مدرسه جهادی خواندن یک حرکت بسیار پسندیده از طرف نهاد کتابخانههای عمومی کشور در راستای ایجاد عدالت آموزشی است. همانگونه که گروههای جهادی مختلف در زمینه عمرانی به اقصی نقاط کشور عازم میشوند تا به رفع محرومیت بپردازند، بیشک نیاز است گروههای فرهنگی نیز بار سفر ببندند و برای رفع فقر فرهنگی عازم روستاهای دورافتاده شوند تا مردم مناطق محروم نیز طعم عدالت آموزشی را بچشند.»
این جهادگر انقلابی درباره تفاوت امکانات که بیعدالتی را میان نوجوانان شهری مثل تهران و منطقهای مثل بشاگرد ایجاد می کند، میگوید: «تمرکز امکانات فرهنگی و آموزشی در تهران و شهرهای بزرگ وعدم دسترسی روستاییان به این امکانات یکی از شواهد بیعدالتی است که انشاءلله به همت جهادگران فرهنگی و مسئولان دغدغهمند مرتفع خواهد شد.»
وی در ادامه بیان میکند: «هر نوجوان تهرانی که در زمینه ادبیات یا هنر اندک ذوقی داشته باشد با صرف کمترین هزینه و زمان میتواند در یکی از فرهنگسراهای تهران در جلسه یک استاد نامدار شرکت کند، اما اگر یک نوجوان بشاگردی استعداد فوقالعادهای در این حوزه ها داشته باشد زمینه کشف و پرورش آن فراهم نیست.»
استیری با ابراز امیدواری از اجرای طرح مدرسه جهادی خواندن عنوان میکند: «امیدواریم همانگونه که دبیرکل محترم نهاد کتابخانههای عمومی جناب آقای مختارپور اعلام کردهاند فعالیت «مدرسه جهادی خواندن» گسترش یابد و در گروههای مختلف به سایرمناطق محروم اعزام شوند.»
اغلب جهادگران منطقه بشاگرد بر این باورند که اگر از منظر مسائل عمرانی و رفاهی قضاوت کنیم؛ این منطقه هنوز با مشکلات فراوانی روبهرو است؛ مجید اسطیری در این باره میگوید: «رفع این مشکلات با نظام بروکراتیک معمول که کاهلانه حرکت میکند، ممکن به نظر نمیرسد و نیاز به عزم راسخ مرد بزرگی چون حاج عبدالله والی دارد؛ ولی از منظر فرهنگی به نظر بنده علیرغم مشکلات موجود، وضع آن قدرها هم بد نیست و حضور یکی دو هفتهای در منطقه نشان میدهد که برخی معضلات فرهنگی شهرهای بزرگ در این منطقه وجود ندارد یا چندان آسیبزا نیست.»
او که نظام خانواده را در این منطقه محروم محکمتر میداند، بیان میکند: «مهمترین تهدیدی که برای این رکن وجود دارد، مشکل اقتصادی است. به همت اخوان والی در چند دهه گذشته، ساز و کار تربیت نیروهای فرهنگی اعم از معلم و روحانی به خوبی به ثمر نشسته و کمتر روستایی را میتوان یافت که یک طلبه یا معلم از آنجا برنخاسته باشد. برخی دانشجویان بشاگردی موفق به کسب مدارج بالای تحصیلی شدهاند وهماکنون خودشان در جهت رفع محرومیت علمی تلاش میکنند.»
استیری معتقد است نمیتوان انکار کرد که کماکان مشکلاتی جدی باقی مانده است. وی میگوید: «مهمترین این مشکلات بیکاریاست که به همراه خود، اعتیاد و مشکلات دیگر را نیز همراه میآورد.»
وی در پایان عنوان میکند: «به شدت لازم است نوجوانانی که در جریان اردوهای مدرسه جهادی خواندن کشف استعداد میشوند، رها نشده و دورههای آموزشی برای آنان ادامه داشته باشد تا همین نوجوانان برخاسته از مناطق محروم که یاران صادق انقلاب هستند، هنرمندان آینده ما باشند، نه نازپروردگان تنعم که نهایتا راهی به دوست نمیبرند.»
از دل برآمدههای جهادگران
مجید استیری در دلنوشتهای از طرف خودش و دیگر جهادگران مینویسد: «علیالظاهر سفر به بشاگرد، سفری در مکان است، اما آنها که رفتهاند میدانند این سفر علاوهبر مکان در زمان هم اتفاق میافتد. به خمینیشهر که میرسی و دانشآموزان را که میبینی، احساس میکنی برگشتهای به سالهایی که دلها زلالتر بود و از زندگی این همه توقع نداشتیم. برگشتهای به سالهایی که درد را هم بهتر میفهمیدیم و هنوز با هم غریبه نشده بودیم.
بنده کمترین یکی دو بار نشستم که متنی بنویسم درباره اردوی «مدرسه جهادیِ خواندن» اما راستش ندانستم چه تقریر کنم؟ این بود که گفتم خاطره گونهای بنویسم درباره یک لحظه لطیف که در اردوی نخست کشف کردم. برای اثبات همین مدعا که سفر به بشاگرد هم سفری است در مکان و هم سفری است در زمان؛ و بالاتر از آن سفری در درون. سیر است و هم سلوک. و البته استاد علیرضا قزوه که در اردوی نخست همراه ما بود نقش اساسی در شکلگیری این لحظه زیبا داشت و این چند خط در واقع منعکسکننده «الگوسازی جهاد فرهنگی» نیز هست، ان شاءالله.
نشستهبودیم در مسجد خمینیشهر و قرار بود دانشآموزانی که به تازگی شاعر شدهبودند بیایند شعرهایشان را بخوانند. طرفه شب شعری بود با دو نوع شاعر، شاعران جوانی که تنها یک روز از عمر شاعر شدنشان میگذشت و شاعران پیش کسوتی که عمر پیش کسوتیشان به اندازه عمر انقلاب بود. جواد محقق و علیرضا قزوه.
بچههای بشاگرد شعر گفتن را در یک جلسه از علیرضا قزوه یاد گرفته بودند. با روش ساده و ابداعی خود او که فقط به آهنگ کلمات کار دارد نه به تخیل و کشف و فلان و بهمان. به نظرم استاد قزوه راه درست را پیدا کرده بود. وزن و موسیقی خودش دام را پیش پای هر کسی که بخواهد شعر بگوید پهن میکند و بعد اندک اندک کلمهها رنگ پیدا میکنند و خیالانگیز میشوند.
در مسیر میناب به خمینیشهر قزوه این روش ابداعی را توی مینیبوس ما بر روی یکی دو نفر از همراهانی که شاعر نبودند پیاده کرد و برایمان جالب بود که در حد خودش جواب گرفت.
خلاصه آن شب قرار بود دختر و پسر دانشآموز نوجوان در اولین شب شعر عمرشان اولین شعرشان را بخوانند. حس قشنگی که در آن دو سه روز من را احاطه کردهبود موقع شعر خواندن بچهها خیلی قشنگتر هم شدهبود. شعرهایی با وزنهای کوتاه مقطع که از طبع نوپای دانشآموزان محروم و فقیر برآمدهبود. اما حس قشنگم وقتی تبدیل به اعجاب شد که قرار شد یکی از دخترهای دبیرستانی بیاید و شعرش را بخواند. نمیدانم چرا ذهنم فوری خودش را آماده این کرد که پسرها زل بزنند به دختری که احتمالا در بیسابقهترین موقعیت عمرش بود: شعر خواندن جلوی پسرها آن هم در مسجد بشاگرد! اما آنچه اتفاق افتاد برایم غیرمنتظره بود.
من آن عقب نشستهبودم و همه پسرها را زیر نظر داشتم. وقتی دختر تازه شاعر شده ما داشت میرفت به طرف سن چند نفری سرک کشیدند ببینند کیست که میخواهد شعر بخواند اما وقتی دخترک شروع به شعر خواندن کرد همه پسرها بدون استثنا سرشان را پایین انداختند. من تعجب کردم. چیزی مانعشان نبود، عیبی هم در این کار نبود، مچشان را هم نمیگرفتند، از بغل دستیشان هم خجالت نمیکشیدند. فکر کردم اگر چنین موقعیتی در یک دبیرستان پسرانه وسط تهران پیش بیاید، دانشآموزان پسر چه طور رفتار خواهند کرد؟
الغرض با دیدن این صحنه خیلی حالم خوش شد. کیف کردم. در زمان سفر کردم. در احوالات خودم سیر کردم و برگشتم به وقتی که خودم هم لااقل به خیال خودم با صفا بودم. مثل این بچهها بودم.
یکاشاره کوتاه دیگر هم به مشاهدهای دیگر بکنم. آن هم نوع شعر خواندن علیرضا قزوه برای بچهها بود. قزوه شعر خودش را هم همان طور مقطع و بریده شبیه شعرهای بچهها خواند. نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوا / فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا. جالب اینجا بود که همین نوع شعر خواندن برای من بیشتر تاثیرگذار بود تا آن نوع مرسوم. خدایش عزیز دارد.»
پای گفتوگو با حامد محقق مینشینیم. محقق که خود از اهالی فرهنگ و ادب است و سالهاست برای کودکان و نوجوانان در حوزه شعر و داستانهایی فاخر قلم میزند، در آغاز گفتوگو با گزارشگر کیهان میگوید: «بشاگرد داستان مفصلی دارد؛ اینکه چگونه پیدا شد و چه شد که گروه روایت فتح به آنجا رفتند و مرحوم حاج عبدالله والی (موسس اردوهای جهادی، که در سال ۸۴ در گذشت) چگونه راهی آنجا شد و پیگیر حل مشکلات گشت؟ در کتاب «تا خمینی شهر» به طور نسبتا کامل در مورد بشاگرد و همه اتفاقات افتاده در آنجا صحبت شده است.»
این جهادگر میافزاید: «اما نکته مهم این است، همان طور که میدانیم بشاگرد اسم روستا نیست، بلکه نام منطقهای بزرگ است در شمال شرق استان هرمزگان که مرز شمالیاش با استان کرمان است و از شرق به استان سیستان و بلوچستان میرسد. این منطقه راههای صعبالعبوری دارد؛ به طوری که از بندرعباس تا خمینی شهر، مرکز منطقه بشاگرد، که اصلیترین راه منطقه محسوب میشود حدود ۸ ساعت راه است و فاصله بین این دو نقطه حدود ۳۰۰ کیلومتر میشود.»
محقق درباره نحوه فعالیت گروههای جهادی مختلف در این منطقه بیان میکند: «گروههای جهادی مختلفی در این منطقه فعالیت میکنند و کارهای آموزشی و عمرانی زیادی انجام میدهند.»
با وی درباره مدرسه جهادی خواندن صحبت میکنیم و میگوید: «این دوره دومین دوره مدرسه جهادی خواندن در بشاگرد بود. دور اول در اواخر اردیبهشت ماه برگزار شد. در آن دوره همراه با گروهی از شاعران و نویسندگان جوان و پیشکسوت و تعدادی از مربیان کانون پرورش فکری هرمزگان راهی بشاگرد شدیم و در حوزههای شعر و داستان و کتابخوانی برای بیش از ۲۰۰ دانشآموز دختر و پسر در مقاطع دبستان، راهنمایی و دبیرستان کلاسهایی برگزارکردیم. در دور دوم که ۲۵ تا ۳۰ تیرماه برگزار شد، مخاطب ما تقریبا ۱۸۰ دانشآموز راهنمایی و دبیرستان بود و علاوه بر کتابخوانی و شعر و داستان، سرفصلهای نقاشی و خبرنگاری هم به کلاسهای ما اضافه شد.»
حامد محقق در ادامه ضمناشاره به نقش انکارناپذیر نهاد کتابخانههای عمومی کشور در فعالیت جهادگران میگوید: «گروههای جهادی مختلفی در این منطقه فعالیت میکنند و کارهای آموزشی و عمرانی زیادی انجام میدهند، اما مدرسه جهادی به همت نهاد کتابخانههای عمومی برگزار میشود.»
وی میافزاید:«یکی از وظایف نهاد، آموزش به کتابخانهها است و دانشآموزان شرکتکننده در این مدرسه از اعضای کتابخانه مرحوم حاج عبدالله والی هستند که حدود یک سال پیش در خمینی شهر تاسیس شده است.»
هرچند که دیدن کمبود امکانات مردم این منطقه برای جهادگران دردآور است، اما سازندگی و تلاش برای ساخت یک جهان بهتر، برای بچههایی همانند کودکان و نوجوانان منطقه بشاگرد احساس خوشی است که اغلب جهادگران طعم آن را میچشند. وقتی از محقق درباره طعم تجربه این اردوها میپرسیم، در پاسخ میگوید: «نکته مهم، بکر بودن ذهن بچههای آن منطقه است. ذهن بچههای آنجا از آلودگیهای تصویری و خیالی که زاییده استفاده زیاد از اینترنت و تماشای زیاد فیلم و کارتون است به دور است و این باعث خلق تصاویر و روایتهای بدیعی میشود که خلق آن توسط کودکی با آن سن و سال دور از انتظار است. برای هر مدرسی، بودن با چنین بچههایی آرزوست و بسیار خوش آیند و انرژی بخش است.»
مردم بشاگرد علامت سؤالی در برابر مسئولین
پای گفتوگو با دیگر جهادگری مینشینیم که اهل همدان است؛ اما در بشاگرد همچون زادگاه خود برای خدمت رسانی به مردم این خاک تلاش میکند. سورنا جوکار شاعر و نویسنده نیز هست. از او درباره فعالیتهایی که تا کنون در این منطقه توسط جهادگران انجام شده است میپرسیم، میگوید: «تا جایی که من مشاهده کردم و دوستان مقیم در منطقه اطلاع دادند؛ عموم خدماتی که در بشاگرد ارائه شده توسط گروههای مردم نهاد و غیردولتی بوده که عمدتا در حوزه برقرسانی، راهسازی ابتدایی و مسائل فرهنگی و آموزشی خلاصه شده که البته با توجه به محدودیت منابع ارگانهای مردمی به هیچ عنوان کافی به نظر نمیرسید.»
جوکار همچنین درباره فعالیتهای جهادی میگوید: «این اردو در قالب فعالیتهای آموزشی و کتابخوانی صورت گرفت که سعی شد در بستر کلاسهای آموزشی شعر، داستاننویسی، قصهگویی، نقاشی، گزارشنویسی، خبررسانی، صحیح خوانی و مهارتهای زندگی فردی و اجتماعی به دانشآموزان ارائه شود.»
وی همچنین میافزاید: « البته قرار بود تا در نهایت، در هر حوزه تعدادی از دانشآموزان مستعد شناسایی و به دوره تخصصی رشتههای مربوط معرفی شوند.»
جوکار در ادامه مهمترین دلیل مشکلات فراوان مردم این منطقه با وجود تلاشهای سالانه جهادگران را، ضعف رسانهها میداند و توضیح میدهد: «شاید بتوان دلیل اصلی را ضعف رسانهها در خبررسانی اعلام کنیم؛ چون تقریبا هیچ کس حتی مسئولین درک و شناخت مناسبی از این منطقه ندارند.»
وی همچنین ادامه میدهد: «البته تلاشی ورای فعالیتهای جهادی مردم نهاد برای رفع محرومیت از این منطقه لازم است.»
این جهادگر درباره اقداماتی که برای رفع بخش بیشتری از مشکلات مردم این منطقه میتواند موثر باشد، عنوان میکند: «رفع مشکلات منطقه بشاگرد فقط با تلاشهای یک ارگان دولتی و مردم نهاد میسر نیست، بلکه نیاز به یک عزم جدی از سوی تمام ارکان مسئول در نظام دارد، چون بشاگرد هنوز در اولویتها دچار مشکلات عدیدهای است. مشکلاتی مثل راه، آب، برق، بهداشت و غذا.»
وی همچنین میافزاید: «برای مثال شاید غیرقابل باور باشد که طی کردن یک مسافت ۳۰۰ کیلومتری در این منطقه هشت تا ده ساعت زمان از مردم میگیرد. تصور کنید بیماری نیاز به خدمات اورژانسی داشته باشد چه کاری باید انجام دهد؟»
سورنا جوکار در پایان از تجربیات خوشش در این مدت اینچنین روایت میکند: «دوستان کوچک زیادی پیدا کردم که در لباسهای رنگارنگ بلوچی مثل یک باغ گل متحرک بودند.»
حسن ادیبزاده از فعالان فرهنگی منطقه بشاگرد در مراسم تقدیر از مدرسان دومین دوره «مدرسه جهادی خواندن» در منطقه بشاگرد، با گرامیداشت یاد و فعالیتهای جهادی حاج عبدالله والی در این منطقه، طی سخنانی میگوید: «در کنار استفاده از مدرسان بومی در این طرح، دعوت از استادان شناخته شده و نامی کشور میتواند عامل موثری در جذب و ادامه فعالیت دانشآموزان بشاگردی در فعالیتهای فرهنگی باشد.»
وی همچنین ادامه میدهد: «خوشبختانه در دو دوره برگزاری این طرح در بشاگرد، استادان بزرگی پا به این منطقه گذاشتند که اقدامات مهمی از قبیل برپایی شب شعر، تشکیل کانونهای ادبی و غیره را انجام دادند. از نهاد کتابخانههای عمومی کشور نیز کمال تشکر را دارم که با تبدیل بنای متروک حمام بشاگرد به کتابخانه عمومی، آن را به یکی از زندهترین بناهای بشاگرد تبدیل کردند.»
نمایشگاهی از آثار هنری بچههای بشاگرد در کیهان
اما روایت «داستان مدرسه جهادیِ خواندن» بعد از برگزاری دورههای آموزشی در بشاگرد خاتمه نمییابد. از میان مدرسینی که در این دوره حضور پیدا کردند؛ علی دانشور، سردبیر مجله کیهان بچهها با همکاری سایر جهادگران و فعالان نهاد کتابخانههای عمومی کشور، فعالیتهای هنری بچههای بشاگرد را به تهران و موسسه کیهان میرسانند. آثار هنری کودکان و نوجوانان این منطقه محروم به نمایشگاهی تبدیل میشود که علاوهبر بازدید مدیرکل نهاد کتابخانهها و مدیر مسئول کیهان از آنها قرار میشود تا بخشی از آنها از طریق مجله کیهان بچهها نیز منتشر شود.
تا خمینی شهر
«به داد بشاگرد برسید؛ باید برای شیعیان بشاگرد کاری کرد.» این جمله را حضرت امام(ره)، وقتی که از احوال بشاگردیان مطلع شده بودند، فرمودند. دیگر جای فکر و مقایسه نمانده بود.
حاج عبدالله والی(موسس اردوهای جهادی) اگر فقط همین را می شنید که امام از وضع بشاگرد ناراحت شده اند، حاضر بود هر چه دارد بدهد تا حزن امامش را به لبخندی آرام کند. حاجی عاشق و مرید امام است. او تصویر معصومین را در صورت امام می بیند و با جان و دل پذیرفته است که باید با سربازی امام، سرباز حضرت بقیه الله(عج) باشد. حالا دیگر کی و کجا و چگونه اش فرقی نمی کند، در جبهه بجنگد، یا به درد جنگ زدگان برسد. حال که معشوق خواسته است که به داد بشاگرد برسد، بشاگرد معرکه عشق بازی حاج عبدالله است تا به امید لبخند رضایت امام، خود را به آب و آتش بزند. سخن امام، او را به بشاگرد می برد و بعد از آن هم با تمام مشکلات و موانع، آن جا نگه می دارد.
در خاطرات حاج عبدالله والی آمده است: « با صحبتی که حضرت امام فرموده بودند و گرفتاری شیعیان بشاگرد که ما دیده بودیم، بر خودمان احساس تکلیف کردیم که برای این شیعیان خالص و مخلص بیاییم یک حرکتی بکنیم و این دِین که حضرت امام بر گردن ما گذاشته، ان شاءالله ادا کنیم. بعد از آن هم همین عوامل باعث ماندن ما در منطقه شد. حاج آقا عسگر اولادی این صحبت ها را از قول امام به ما می رساندند که در مورد بشاگرد فرموده بودند «ان شاءالله یاران خوبی برای امام زمان(عج) از بشاگرد خواهیم داشت» و دعای حضرت امام بود که فرموده بودند «هرکس قلما و رقما و قدما برای بشاگرد کمک کند، ما دعا می کنیم». هر وقت هم حاج آقای عسگراولادی و حاج آقای نیری می رفتند خدمت حضرت امام، حضرت امام می پرسیدند: از بشاگرد چه خبر؟»
خیلی علاقه داشتند به مردم این منطقه، طوری که ما هر چه وجوهات خدمت حاج آقای عسگر اولادی می دادیم که به خدمت حضرت امام ببرند، حضرت امام یک چیزی هم می گذاشتند روش و به خود ما برمی گردانند و زیر آن هم می نوشتند: موفق باشید.
واقعا طوری بود که هر موقع ما حس می کردیم خسته شدیم، به یک طریقی نفس قدسی حضرت امام به ما می رسید و یا در خواب، ایشان را زیارت می کردیم و یا به طریقی بالاخره احساس می کردیم که نمی توانیم بشاگرد را رها کنیم و باید بمانیم.»
اواخر بهار سال شصت و یک است و موضوع بشاگرد بر اساس گزارش ها و مشاهدات حاج عبدالله در کمیته امداد در حال بررسی و برنامه ریزی است. در این احوالات، برای اولین بار دو مسافر از بشاگرد به تهران می رسند. علی داستانی و محمد درخشی چون بیرون از بشاگرد کار می کنند و با شهر رفت و آمد دارند، وضعشان از عموم بشاگردی ها بهتر است. بعد از این که با مال، خود را به میناب می رسانند، به بندرعباس می روند و از آن جا سوار اتوبوس می شوند تا به تهران بیایند. آن ها در حالی در ترمینال تهران پیاده می شوند که فقط یک اسم همراهشان دارند، «حاج عبدالله».
حاج امیر والی برادر حاج عبدالله والی تعریف میکند: « این ها تو ترمینال پیاده می شن و می گن می خوایم بریم پیش حاج والی! تو تهران به این بزرگی، نه آدرسی داشتند، نه نشانه ای. خواست خدا طوری بود که یکی از بچه محل های ما که مسافرکشی می کرد، تو ترمینال بود، به ایشان می گوید ما یک والی تو محل داریم، بریم ببینیم همان است یا نه؟ این طوری بود که رسیدن به خانه ما.» (از کتاب تا خمینی شهر)
ارسال نظر