به گزارش روبط عمومی ادارهکل کتابخانههای عمومی استان همدان، محمدرضا سرشار در کارگاه آموزش مهارتهای قصهگویی که همزمان با دومین دوره جشنواره قصهگویی نهال امید به همت ادارهکل کتابخانههای عمومی و با حضور کتابداران و علاقهمندان از سراسر کشور برگزار شد، اظهار داشت: ابتدا باید به پیشینهای از داستان در جهان اشاره کرد. داستان و داستانگویی پدیدهای است که پیشینه آن به قدمت زبان و گویایی نوع انسان است. از زمانی که انسان سخن گفتن را آموخته که به باور ما مسلمانان از بدو خلقت همین گونه بوده و به باور کسانی که به داستان آفرینش ما اعتقاد ندارند، بعدها در سیر تکامل آن را فراگرفته -که در اصل برای بحث ما فرقی نمیکند-، با داستان آشنا بوده است. از زمانی که زبان در زندگی بشر وجود داشته است، داستانگویی نیز ساری و جاری بوده است. به طوری که هیچ ملت کهنی را نمیتوان پیدا کرد که سنت اسطورهگویی، گفتن حماسه، حکایت و داستانهای مذهبی، فلسفی، عرفانی و عاشقانه و امثال آن را نداشته باشد.
وی افزود: برخی از زبانشناسان مطرح میکنند که قصه مقدم بر تفکر است. به عبارت دیگر قصهگویی را مرحله ابتدایی تفکر انتزاعی میشمراند، به اعتقاد آنها نخستین اقوام انسانی تفکر را به کمک مفاهیم و تصورات، با تصاویر شاعرانه انجام میدادند، به طوری که مطالب خود را به صورت داستان نقل میکردند و با خط هیروگلیف مینوشتند. در توضیح این مسأله باید گفت، انسان در زندگی روزمره خود با یک سلسله مسائل مادی مواجه است که با حواس پنجگانه آنها را درک میکند. اما یک سلسله مسائل انتزاعی وجود دارد که با این حواس پنجگانه قابل درک نیستند. به عنوان مثال میتوان به خدا، فرشتگان، جهان غیب و... اشاره کرد. برخی از مسائل هم اساس مادی دارند اما سپس تبدیل به مفهوم شدند. به عنوان مثال گفته میشود «درخت» (تا تأکید نشود چه درختی) یک تصور عام در ذهن آدمی شکل میگیرد. درخت یک مفهوم است، وقتی شد درخت چنار یا بید تبدیل به یک مساله مادی میشود. یا مثلاً ارزشها و ضد ارزشها هم در این مقوله میگنجد. مثلاً خیر، نیکی، زیبایی، عدالت، آزادی، زشتی، ستم، بدی که مفاهم و ارزشها هستند، به راحتی قابل فهم نیستند. اگر بگویند «جوانمردی» بلافاصله انسان میفهمد منظور آن یعنی چه. این اتفاق به این دلیل است که از قبل جنبههای ملموس آنها دیده شده است. یعنی در قالب یک عمل انسانی در یک فرد یا افرادی «جوانمردی» توسط انسان مشاهده شده؛ نیکی، خیر و امثال آن هم همینطور است و اگر فی البداهه برای کسی که تازه به دنیا آمده یا با این مصادیق آشنایی ندارد، این تعابیر ارزشی یا ضد ارزشی به کار برده شود، هیچ از آن نمیفهمد.
سرشار در ادامه تصریح کرد: چرا خداوند در کتاب آسمانی خود از داستان برای انتقال برخی از آموزههای مذهبی استفاده کرده است؟ برخی میگویند که انسان داستان را دوست دارد و باعث جلب و برانگیختن انگیزه انسانی میشود. این میتواند یک دلیل باشد، اما دلیل اصلی همین است که خداوند به دنبال معرفی ارزشها و ضد ارزشها به انسان است تا او را به ارزشها متمایل کند، بنابراین از قالب داستان استفاده کرده است. این ارزشها را در قالب اعمال، گفتار، کردار انسانها درآورده است. به عنوان مثال برای درک صبر، داستان ایوب مطرح میشود که چگونه همه چیز خود را از دست داد و بیمار شد، اما صبر کرد. یا برای آموزش تقوا، خداوند داستان حضرت یوسف را بیان میفرماید و در قالب رفتار و گفتار این پیامبر به انسان این مفهوم میآموزد.
وی ادامه داد: در زمینه پیشینه داستان در جهان گفته شده، که یکی از مهمترین خاستگاههای نخستین داستانهای بشری اعتقادات دینی و مذهبی بشر بوده است. قدیمیترین قصهها همین داستانهای قرآنی است (که قبل آن کتاب مقدس بوده اما تحریف شده است). نخستین داستان زندگی بشر، داستان آفرینش است. پس از آن فریب انسان و همسرش توسط شیطان و رانده شدن از بهشت است، سپس به جدایی این دو به هم میرسد، بعد از آن حسادت قابیل به هابیل است که به قتل هابیل منجر میشود. اگر همینطور این سیر دنبال شود، مهمترین و جذابترین قصههای طول تاریخ زندگی بشر، داستانهای قرآنی است. البته داستانهای خردی که انسان درست میکرده و برای دیگری تعریف میکرده بوده، اما اصلیترین آن همین داستانهای قرآنی است.
سرشار خاطرنشان کرد: در تاریخ ادبیات جهان، میخوانیم که نخستین گونه داستانی بشر، اسطوره بوده است. اسطوره یک سلسلهداستانهای کاملاً تخیلی است که به پرسشهای اساسی بشر در زمینه وجودشناسی، هستیشناسی، آفرینش، خدا، زندگی، مرگ، فرشتگان یا مسائل علمی چون چگونگی پدید آمدن آتش، چیستی زلزله یا سیل پاسخهای تخیلی میدهد. یعنی بشر از ابتدا این دغدغه پرسشهای هستیشناسانه را داشته است. اما در جاهایی که این توفیق را داشته که پیامبری بوده است، پاسخ این پرسشها را از خداوند به واسطه این پیامبر میگرفتند. در جاهایی که این پیامبر نبوده است، انسان با تخیل خود پاسخ این پرسشها را میساخت و دیگران هم پیروی میکردند. اگر توجه کنیم، اسطورهها داستانهای خدایان، فرشتگان، شیطان، دیوها و... هستند. البته اسطورهها دو دسته هستند یک دسته اسطورههای به ظاهر مذهبی است و دسته دیگر اسطوره ملی و میهنی است مانند آنچه که در شاهنامه چون رستم، سهراب، سیاوش و این افراد آمده است. در مجموع این نوع داستانها معمولاً شامل خدایان، نیمهخدایان و به طور کلی ابرانسانها و انسانهای برتر میشود. بنابراین اولین داستانهای بشری، داستانهایی با سبقهها و درونمایههای دینی بودند. در هنرهای دیگر همچون حرکات موزون نیز چنین است. این هنر که امروز با دین اسلام همخوانی ندارد، ابتدا از حرکات ساده در دینها شکل گرفت. مانند اینکه دور یک آتش میچرخیدند، پا به زمین میکوبیدند و... که به وسیله آن دشمن یا بلای غیبی را از خود دور میکردند. موسیقی هم در شکلهای اولیه با مذهب آغاز میشود و پیوند میخورد به مرور پیچیده میشود، انحراف پیدا میکند و شکلهای دیگری به خود میگیرد.
سرشار در بخش دیگری از صحبتهایش بیان داشت: قدیمیترین داستانهایی که توسط انسانها ساخته شده و از گذشته به ما رسیده، مجموعهای از قصه جادوگران است که از تمدن مصر باستان رسیده و به چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح، میرسد و سه تا از این داستانها به امروز رسیده است. ویل دورانت مورخ تاریخ و تمدن، معتقد است؛ داستان فریب خوردن آدم از شیطان و طوفان نوح ریشه در افسانههای بینالنهرین دارد که متعلق به سه هزار سال پیش از میلاد مسیح است. در تاریخ تمدن بابل نیز به داستانهایی چون آفرینش جهان، طوفان نوح برمیخورد میشود که بر روی لوحهای سفالین ثبت شده و در کتابخانه آشوربانیپال در شوش، نینوا و بابل کشف شده و مربوط به ۲۰ قرن قبل از میلاد مسیح است. افسانه سومری گیلگمش متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد مسیح است. یشتهای اوستا که حاوی قطعاتی از باستانیترین اسطورههای ملی ایران است به ۶۰۰ تا ۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح بازمیگردد. در کتاب «پیشینه، نقش و اهمیت داستان، در زندگی انسان» که تألیف خود بنده است، به تفضیل این مسائل آمده است.
داستانگویی توسط مادران بنیانگذاری شده است
وی با طراح این سؤال که «پیشینه داستانگویی در زندگی بشر چه بوده است؟» گفت: میشود تصور کرد که با تولد نخستین کودک و آشنایی ابتدایی او با زبان، نخستین داستانگویی توسط اولین مادران در زندگی بشر شروع شده است. یعنی میتوان گفت که داستانگویی توسط مادران بنیانگذاری شده است. افرادی که کتاب «جمهوریت» افلاطون را مطالعه کردند، میدانند که در این کتاب یک بخش دارد که نویسنده توصیه خود را برای داستانگویی برای کودکان آورده است. در آنجا میگوید که دایههای بچهها را وادار کنیم تنها داستانهایی که ما انتخاب میکنیم برای کودکان ما بگویند. سپس به توضیح تأثیری که کودکان از داستان در این سنین میگیرند، میپردازد و آنها را تأثیرات عمیقی میداند که در تمام دوران زندگی انسان ادامه خواهد داشت و بر افکار و اعمال و زندگی آنها مؤثر است.
این نویسنده و قصهگو در ادامه اظهار داشت: علاقه به شنیدن داستان به طیف، طبقه یا گروه خاصی محدود نمیشود. از طیفهای مختلف جامعه، از بیسوادان تا با سوادان، همه به شنیدن داستان علاقه داشتند. در تاریخ ثبت است که برخی از پادشاهان ندیمانی داشتند که در سفر و حضر برای آنها داستان میگفتند. به عنوان نمونه میتوان به اسکندر مقدونی اشاره کرد که متعلق به ۲ هزار و ۴۰۰ سال پیش است. دیگری همای چهره آزاد، هفتمین پادشاه کیانی است که مقر حکومتش در سپیدان فارس بوده و مربوط به دوره کیانیان است. در شاهنامه هم آمده است. پدرش بهمن است و با دخترش که زیبا بوده طبق آیین زرتشتی، ازدواج میکند. بهمن پسر نداشته و تنها دارای دو دختر بوده که یکی از دخترانش همین همای چهرهآزاد بوده و وصیت میکند که سرزمین را بین دو دختر تقسیم کنند. بسیار درباره عدالت، شجاعت این پادشاه مطلب نوشته شده است. این خانم از دوستداران داستان بوده است.
وی افزود: در زمان اشکانیان حدود ۲۵۰ سال قبل از میلاد مسیح نوع خاصی از قصهگویی که با موسیقی همراه بوده، رواج داشته است. این داستانگویان را گوسان میگفتند. سنتی در آذربایجان هست در روستاها عاشیقها برخی از ترانهها در مراسمهای عروسی میخوانند. گوسان چیزی شبیه این بوده اما داستانهای آن ماهیت قهرمانی داشته است. در «هفت پیکر» نظامی، به دختران پادشاهان هفتاقلیم اشاره میکند که برای بهرام گور، هر شب یک نفر داستان میگفته است. از اقلیمهای مختلف همسر داشته است و هر شب یکی از آنها داستان میگفته است. در عهد ساسانیان و در دوران خسروپرویز در دربار یکی از مناصب رسمی مشخص سَمرگویی، یعنی افسانهگویی بوده است. روز بعد از زفاف خسروپرویز با شیرین، بزرگ امید، وزیر خسروپرویز کتاب «کلیله و دمنه» را به اختصار با ایما و اشاره برای او بازگو میکند.
سرشار خاطرنشان کرد: قبل از اسلام فردی به نام «نضر بن حارث» در مکه بود که در جندی شاپور اهواز تحصیل کرده بود و با داستانهای رستم و سهراب و سیاوش و... آشنا شده بود و در مکه برای کفار و مشرکان این داستانها را میگفت که مورد توجه اعراب نیز قرار گرفته بود. او از طریق این داستانها با پیامبر اسلام مبارزه میکرد؛ هر جا که پیامبر داستانی از قرآن نقل میفرمودند، این شخص برای همان مردم داستانهای ایران باستان را با آبوتاب میگفت و سپس رو به مردم میپرسید، من بهتر داستان میگویم یا محمد(ص)؟ به قدری این شیوه تبلیغی ضداسلامی مؤثر بود که پیامبر پس از فتح مکه دستور دادند چهار نفر را هر جا دیدید بکشید و یکی از اینها همین نضر بن حارث بود. از خلفای اموی و عباسی نقل شده است که در دربار آنها سنت داستانگویی رواج داشته است. حتی «تاریخ بیهقی» نیز به منصبی به نام محدثی که همان معادل داستانگویی است در دربار محمود غزنوی اشاره میکند.
وی در ادامه صحبتهایش گفت: مجموعه داستانهای هزار و یک شب هم وجود دارد که از دلایل علاقه مردم گذشته به داستان و داستانگویی است. سندبادنامه در قرن چهارم هجری قمری به فارسی ترجمه شده است. بختیارنامه اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم تدوین شده و آثار داستان کهن عامیانه بسیار دیگری است که دال بر علاقه مردم ما به داستان و داستانگویی است. سنتی در کشور ما رایج است که هنوز هم در برخی از مناطق وجود دارد به نام سنت پردهخوانی. این سنت عمدتاً به واقعه عاشورا، قیامت، بهشت و جهنم اختصاص داشت. پرده بزرگی بود که تصاویر بسیاری داشت. پردهخوان با چوب خود، گاهی با آواز داستان را بیان میکرد. بخش مهمی از جذابیت سخنرانان مذهبی، همین داستانها و قصههایی است که واعظ همزمان با وعظ خود برای تأیید سخنانش بنا به نیاز استفاده میکند. یکی از دلایل جذب مردم به این منابر شنیدن همین داستانهاست. علاقه به برنامه قصه ظهر جمعه رادیو که قدیمیترین برنامه پس از اخبار است و در دهه ۸۰ عمر خود در کشور ما به سر میبرد، علاقه مردم به داستان را میرساند. با وجود تعدد وسایل و برنامههای تفریحی هنوز شنیدن داستان جذابیت دارد. تا یکی دو نسل پیش یکی از جذابترین مسائل برای کودکان شنیدن داستان از پدربزرگها و مادربزرگها و دیگر بزرگان بود. بعدها رادیو و تلویزیون سعی کردند این جایگاه را بگیرند، نوارها، لوحهای فشرده و... همه نشان میدهد که علاقه به داستان همچنان در بشر وجود دارد. در غرب از نیمه دوم قرن نوزدهم در کتابخانههای عمومی آمریکا برنامههای منظم هفتگی داستانگویی برای کودکان برگزار میشده است. در زمانه ما بخشی از این وظیفه داستانگویی بر عهده مربیان پرورشی مدارس، مربیان کتابخانهها و معلمان در مدارس و بخشی هم به عهده صدا و سیما گذاشته شده است. از دو دهه پیش از این به ابتکار محمد میرکیانی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، جشنواره قصهگویی تأسیس شد و این جشنواره سپس تسری پیدا کرد به نهادهای فرهنگی دیگر چون نهاد کتابخانههای عمومی کشور که اتفاق مبارکی است و امیدوارم ادامه پیدا کند.
روشهای قصهگویی
سرشار در ادامه به بیان روشهای قصهگویی پرداخت و گفت: روشهای داستانگویی که بر اساس تجربیات به دست آمده و کتابداران به اقتضای کار خود میتوانند از یکی از این روشها استفاده کنند (که آن هم بستگی به علاقه شخص قصهگو، مخاطبان و موقعیتی که در آن قصهگویی انجام میشود دارد). یکی از روشهای داستانگویی، داستانخوانی است که در آن معلم، مربی یا پدر و مادر کتاب داستان را باز میکند و از روی آن برای مخاطب خود قصه را میخواند. این سادهترین روش داستانگویی است که نیاز به حافظه سپردن ندارد چراکه از حافظه داستان گفتن کار دشواری است. البته برای سنین پیش از دبستان داستانخوانی جذابیت ندارد مگر اینکه پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ این کار را انجام دهند. همچنین در جمعهای بزرگ این کار جذاب نیست اما در سنین بالا و در سالهای آخر دبستان داستانخوانی از روی کتاب طرفدار دارد.
وی در ادامه افزود: روش دوم «داستانگویی ساده» است؛ یعنی شخص داستان را حفظ کرده یا داستان را ساخته و مانند کسی که از روی کتاب می خواند آن داستان را نقل میکند. تفاوت آن با روخوانی تنها از حفظ گفتن آن است. البته تأثیر حس داستان گفتن از حافظه به شرطی که حق مطلب به خوبی ادا شود بیشتر است. شاید این گمان برود که داستانخوانی برای افرادی که سواد دارند جذاب نیست، اما این طور نیست. این سنین از خوانش داستان توسط فردی که تسلط بیشتری بر ادبیات دارد و بهتر کلمات و جملات را ادا میکند بیشتر لذت میبرند تا اینکه خودشان بخوانند. قطعاً افراد باتجربه که تسلط دارند، میدانند که کجا باید بر روی کلمات تأکید کنند و صدای خود را قوت و ضعف ببخشند و کجا تعلیق ایجاد کنند، اما یک کودک یا نوجوان از نظر خوانش متون مکتوب در مرحله پایینتری قرار دارد و ممکن است لذت خواندن کمتری از شنیدن قصه توسط یک انسان بزرگسال به دست آورد.
سرشار ادامه داد: روش سوم، «داستانگویی با تغییر لحن» است. در این نوع داستانگویی به جای اینکه داستانگو صرفاً یک داستان را از حفظ بیان کند به گفتار خود لحن میدهد. یعنی وقتی به گفتگوهای داستان میرسد آنجا که شخصیت داستان عصبانی است، لحن عصبانیت به صدای خود ببخشد. دیگر شرایط پیش آمده را در خوانش داستان خود اعمال کند و به تناسب صحنههای داستان لحنش را تغییر میدهد. مثلاً یک صحنه پرتنش را با سرعت بیشتری بیان کند. یک داستان حماسی را با لحن حماسی از ابتدا آغاز کند، یک داستان غمانگیز را با حالت حزن میگوید. در این نوع قصهگویی، صحنههای مختلف را با لحنی برآمده از لحن کلی داستان بیان میکنند. البته منظور این نیست که تقلید پیرزن و پهلوان را درآورد بلکه حالت شادی یا عصبانیت آنها را با همان صدای خود قصهگو بیان کرد.
وی خاطرنشان کرد: روش چهارم «داستانگویی همراه با تصویر» است که نوع سنتی آن همان پردهخوانی است. البته شاید برای یک داستانگویی برای معلم یا کتابدار امکانپذیر نباشد که تصاویر بزرگ تهیه و چاپ کند اما نهاد کتابخانههای عمومی کشور میتواند یک بار هزینه کند و تصاویر مورد نظر را تهیه و در اختیار کتابداران قرار دهد و کتابداران از آن تصاویر در سالهای مختلف برای افراد مختلف به تناسب سن آنها استفاده کنند. آموزش و پرورش هم میتواند این کار را انجام دهد. کتابهایی هم میشود چاپ کرد که جنس آن مقوا است. در یک طرف آن صحنههای داستان و طرف دیگر متن داستان است و ابعاد آن هم بزرگ است، که طرف متن را کودکان نمیبینند و تنها برای قصهگو قابل رؤیت است. انتشارات مدرسه یک بار این کتابها را چاپ کرد اما تجدید نشد، اما میتوان دوباره آن را احیا کرد. در وضعیتی دیگر، قصهگو کتابهایی معمولی را حفظ میکند و صفحههای حاوی تصاویر را به کودکان نشان میدهد و قصه را با تکیه بر حافظه روایت میکند. همچنین میتوان از ویدئوپروژکشن نیز بهره برد و با چوب و خطکش داستان را بیان کرد.
این نویسنده و محقق داستاننویسی و داستانگویی در ادامه مباحثاش تصریح کرد: روش پنجم، «قصهگویی همراه با تقلید صدا» است. اینجا از داستانگویی سنتی خارج و وارد بازیگری میشویم که البته کار سختی است و توصیه نمیشود که مربیان حتماً این کار را انجام دهند چون هر فردی استعداد آن را ندارد و کار برایش دشوار میشود و خروجی مناسبی نیز به دست نمیآید، در نتیجه مخاطب نهتنها از اجرای آن لذت نمیبرد بلکه ناراحت هم میشود. بنابراین مربی باید بسنجد آیا استعداد تقلید صدا را دارد یا خیر و اگر ندارد، وارد این حوزه نشود. در تقلید صدا مطابق با شخصیت داستان صدای او تقلید میشود. البته منافاتی با استفاده از لحن ندارد؛ لحن به طور طبیعی در بخش گفتگوها حضور پیدا میکند.
وی همچنین افزود: روش ششم «داستانگویی همراه با بازیگری» است. اینجا بازیگری محض میشود. در روشهای پیشین داستانگو به طور ثابت مقابل مخاطب قرار میگرفت و ممکن بود که تقلید صدا هم انجام شود. اما در این روش فقط تقلید صدا نیست و تقلید حرکات هم هست. مانند قوز کردن برای بیان شخصیت یک پیرمرد. اینجا داستانگو نقش افراد متعددی را باز میکند و کار بسیار دشواری است. بازیگران معمولی که حرفهای هستند در یک تئاتر یا فیلم تنها یک نقش بازی میکند اما در این روش داستانگو به جای همه شخصیتهای داستان بازی میکند و اگر کسی از عهده کار برآید به این معناست که یک نفر نمایش را به تنهایی اجرا کرده است. در این روش قصهگو از داستانگویی فراتر رفته و وارد حوزه بازیگری میشود.
سرشار ادامه داد: روش هفتم، «داستانگویی با بازیگران آشکار و پنهان» است. در این روش تنها یک نفر حضور ندارد. یعنی به تعداد اشخاص داستان از دیگران استفاده میشود. از پیش افراد باید شناسایی و گفتگوها توسط هر فرد که قرار است نقشی ایفا کند، حفظ شود. این روش در دو شیوه انجام میشود یا بازیگران آشکار هستند یا پنهان. در بازیگران آشکار ممکن است افراد گریم شوند، لباس مخصوص بپوشند و در یک اتاق بنشینند و نوبت هر نقش که رسید، بلند میشود و بخش مربوط به خود را ایفا میکند. اینجا داستانگو فقط راوی است و بازیگران نقشها را ایفا میکنند. در قصهگویی با بازیگران پنهان، افرادی که ایفای نقش میکنند از اول مشخص نیستند، گریم نکردند و بین تماشاگران نشستند و کسی نمیداند که قرار است اینها در قصه نقش ایفا کنند وقتی هم که راوی قصه را شروع کرد هنگامی که نوبت آنها میشود، وارد صحنه میشوند و دوباره در جای خود قرار میگیرند.
وی خلاطرنشان کرد: روش هشتم، «داستانگویی و نمایش خلاق» است که کتابهایی نیز در این حوزه تدوین و چاپ شده است. خلاصه روش این است که اجرا در یک کلاس و جمع بسته برگزار میشود چراکه برای جمعیت زیاد پاسخگو نیست. تمام مخاطبان بازیگرانِ داستان هستند. مربی، معلم یا کتابدار همه مخاطبان که حداکثر ۲۴ نفر را شامل میشود جمع میکند، یک داستان آشنا را که بچهها شنیده باشند انتخاب میکند و از ابتدا به بچهها اعلام میشود که قرار است همه در داستان یکی از نقشها را برعهده بگیرند، پس باید قصه را خوب گوش کنند. سپس بچهها به تعداد شخصیتها به چند گروه تقسیم میشوند؛ به عنوان مثال: در داستانی که ۷ شخصیت دارد و تعداد حاضران نیز ۲۱ نفر است، افراد به سه گروه هفت نفری تقسیم میشوند تا هر کدام یک بار نمایش را اجرا کنند. پس از بیان داستان، نقشها تقسیم و هر گروهی نقاط قوت و ضعف اجرای گروههای دیگر را یادداشت و در پایان بیان میکنند. البته نباید همه داستان اجرا شود بلکه میتوان فراز مهمی را در نظر گرفت و سپس بحث و تبادل نظر انجام شود. این کار البته از داستانگویی فراتر میرود اما آثار تربیتی بالایی دارد؛ باعث میشود افرادی که کمرو هستند و قدرت بیان ضعیفی دارند، اعتماد به نفس پیدا کنند و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و نقاط ضعف خود را تقویت کند.
کارکردهای داستانگویی
سرشار در ادامه با اشاره به کارکردهای قصهگویی، عنوان کرد: ۱۸ کارکرد برای قصهگویی تعریف میشود. یکی از هدفها داستانگویی و سرگرمی است. در کنار این میتوانیم به اهداف فرهنگی و اجتماعی نیز اشاره کنیم؛ اما کودک با این هدفها به قصه گوش نمیدهد و اگر بفهمد که قصهگو دنبال آموزش است در مقابل داستان ایستادگی میکند. در داستانگویی همه چیز غیرمستقیم است. برای کودک اصلیترین هدف از گوش دادن به داستان سرگرم شدن و لذت بردن است، بنابراین داستان حتماً باید جذاب و سرگرمکننده باشد. البته اهداف دیگر نیز میتواند در خلال این مسئله باشد. داستان قدرت تخیل بچهها را بارور و غنی میکند. قدرت تخیل از نعمتهای بزرگی است که خداوند به انسان داده است. پدر و مادرانی که در اهمیت تخیل در اسلام و آفرینش آگاهی نداشتند آن را نفی میکردند. اما تخیل سنگ بنای همه ابداعات، اختراعات و نوآوریهای بشر در طول تاریخ بوده است. افراد دارای تخیل قوی شادتر، موفقتر، خلاقتر و در زندگی پیشروتر هستند. داستان به غنیسازی تخیل کمک میکند.
وی افزود: داستان چه خواندنی و چه شنیدنی دایره لغات کودک را افزایش میدهد. بچههایی که در خانواده دارای تحصیلات و ادبیات غنی بزرگ شوند، بهتر و صحیحتر از هم سن و سالان خود سخن میگویند و در انتقال خواستهها و تفکر خود به دیگران موفقتر هستند و مقاصد خود را بهتر بیان میکنند و به همین دلیل در زندگی موفقتر می شوند. کار دیگری که داستان انجام میدهد، مهارتهای زبانی را به بچهها میآموزد. آرایههای ادبی، صنایع لفظی، تکیه کلامها، تمثیل، کنایه، ضرب المثلها و... از طریق داستان به کودک منتقل میشود.
قصهگوی برنامه قصه ظهر جمعه در ادامه صحبتهایش تصریح کرد: از دیگر فواید داستانگویی کسب مهارت گوش دادن است. یکی از دلایل موفق نبودن برخی از دانش آموزان، نداشتن تمرکز است و یکی از مهارتهایی که توسط داستان در کودکان تقویت میشود، تقویت تمرکز است. همچنین داستان به ذهن کودکان نظم منطقی میدهد و آنها میآموزند چگونه بر مسائل تمرکز کنند. چهار مهارت ادبیات کودکان آشنایی با خود، خدا، خلق و خلقت است. مسئله مهم دیگر که داستان باعث و بانی آن است، افزایش و عمقبخشی به تجارب است. یکی از بخشهای مهم زندگی انسان انواع تجارب است. لازم نیست حتماً تجارب بزرگ باشند، کودک به دلیل کمی سن و کمی ارتباطات اجتماعی تجارب کمی در زندگی دارد. برخی از تجربه هم خطرناک است و نمیتوان بچهها را رها کرد تا آن را بیاموزد. داستان عرصه بیخطری است که به کودک کمک میکند از تجارب دیگران که همان قهرمانان داستان هستند استفاده کند و به جای اینکه خودش را در معرض خطر قرار دهد و احتمالاً آسیبهای ببیند از طریق داستان آنها را آن را به دست آورده و حس کنجکاوی او نیز ارضا میشود.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: داستان برای بزرگترها به ویژه پدربزرگ و مادربزرگها در خانوادهها یک فرصت ایجاد میکند که در زندگی احساس مفید بودن کنند. پدربزرگ و مادربزرگ ممکن است احساس بیاثری داشته باشند بنابراین میتواند با قصهگویی احساس مفید بودن کنند. داستانها گاهی پرسشهای جدیدی در ذهن مخاطب ایجاد میکند به طوری که کودک به دنبال پاسخ این پرسشها می رود و دایره معلومات او گستردگی بیشتری در زمینههای مختلف دانش مییابد. یکی از کارهای مهم داستان این است که به کودک امکان میدهد خودش را جای دیگری قرار دهد و جهان را با نگاه دیگری ببیند. این باعث ایجاد سعی صدر در کودک میشود تا از قضاوت زودهنگام خودداری کند، چون تسامح را در رفتار با دیگران به کودک میآموزد.
سرشار افزود: رشد و تعالی معنوی از طریق داستان انجام میشود. ارزشها و ضدارزشها به خوبی در داستان به کودکان منتقل میشود. کاری که هنر به طور کلی و از جمله داستان انجام میدهد این است که مفاهیم را از حوزه تعقل به منطقه احساس منتقل میکند و آن را قابل رویت و لمس میکند. آشنایی با الگوها و الگوگیری از آنها از کارکردهای دیگر داستان است. داستانهایی که درباره پیامبران، ائمه، شخصیتهای ملی و مذهبی است الگوهای مناسبی را برای کودکان فراهم میکند. آشنایی با یک یا چند الگوی مناسب به مربی کمک میکند که به خوبی مفاهیم مورد نظر خود را منتقل کنند. معمولاً انسانها، ارزشها را در قالب آدمها خیلی بهتر فهمیده و پیروی میکنند تا در قالب مفاهیم صرف. اصلاح رفتارهای نامناسب یکی دیگر از کارکردهای قصه است. کودک از طریق قهرمان داستان به عیوب خود پی میبرد و از طریق راهکارهایی که در داستانها برای رفع آن ارائه میشود، آنها را برطرف میکند. آشنایی با فرهنگ کشور خود و دیگر کشورها نیز از دیگر مزایای داستانگویی است.
وی تأکید کرد: آخرین مورد کارکرد قصه علاقهمند کردن کودک به مطالعه است. مشکل انسانها در کمبود مطالعه در سراسر جهان، عادت نکردن به مطالعه است. شنیدن و خواندن داستان در سنین پایین به کودک میآموزد که مطالعه کار لذت بخش است. به همین دلیل او پس از انس با داستان، به مطالعه کتابهای دیگر نیز روی میآورد و برای پاسخ به پرسشهایی که در یک داستان برای او ایجاد شده است، به دنبال کتابهای دیگر میرود.
عوامل مهم در داستانگویی
سرشار در ادامه صحبتهایش با اشاره به عوامل مهم در داستانگویی اظهار داشت: برای داستانگویی موفق پنج عامل نقش مهمی دارد؛ نخستین و مهمترین عامل انتخاب داستان مناسب است که حداقل ۵۰ درصد موفقیت کار را تضمین میکند. در یک قصهگویی موفق مهمترین نقش انتخاب داستان است که مناسب سن مخاطبان باشد. دومین عامل قصهگو، سومین عامل مخاطبان، چهارمین عامل محیط داستان و پنجمین عامل زمان داستانگویی است.
وی تصریح کرد: چه کتابی برای چه گروه سنی مناسب است در کتاب «و اما بعد» [(چند و چونی در ادبیات کودکان و نوجوانان) نشر: سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، ۱۳۶۶] به طور کامل آورده شده است. در این کتاب خصوصیتهای داستانهای کودکان و نوجوانان آمده است. داستان برای هر گروه سنی باید جذاب و پرکشش باشد. یک داستان خوب همه را در هر گروه سنی به خوبی جذب میکند و هر سنی به اقتضای خود از آن استفاده میکنند. یک داستان قوی تحسین همه را برمیانگیزد. برای موفقیت در قصهگویی اگر داستان از خود قصهگو باشد باید مطمئن شود که بهتر از آن را دیگران نگفتهاند. قصهگو داستانی را که خودش نمیپسندد نباید بگوید. فردی که داستان را میشناسد ملاکی برای انتخاب داستان خوب است. در کتاب «راههای علاقهمند کردن کودکان به مطالعه» [تهران: کانون اندیشه جوان، ۱۳۹۳] فهرست داستانهای مناسب برای کودکان و نوجوانان آورده شده است. برای گروه نوجوانان آقای محمد میرکیانی مجموعهای از «قصههای ظهر جمعه» را که خودش نوشته بود و توسط من اجرا شد در کتاب «قصه ما همین بود» [انتشارات محراب قلم در پنج جلد] منتشر کرده است.
سرشار ادامه داد: نباید برای سنین پایین ابایی داشت که بارها و بارها یک داستان بازگو شود. خردسال هر بار که آن را میشنود نکات تازهای کشف میکند و تا زمانی که خودش خواهان کتاب جدید یا قصه جدید نیست، میتوان همان قصه را که میخواهد برای او بازگو کرد. یکی از نکات مهم در داستاننویسی و داستانگویی رعایت زبان بهویژه در سنین پایین است. آشنایی با زبان سنهای مختلف یکی از رازهای موفقیت برای قصهگویی ویژه کودکان و نوجوانان است. نباید خیلی به صورت افراطی به سادهنویسی روی آورد. باید مشخص کرد که چند درصد از واژگان جدید باید استفاده کرد. همچنین در طول داستان روابط شخصیتهای داستان را چند بار باید تأکید کرد.
وی خاطرنشان کرد: حداکثر زمان مناسب قصهگویی برای خردسالان ۸ دقیقه، برای بچههای سالهای آخر دبستان حداکثر ۲۰ دقیقه و برای سالهای اول دبیرستان نیز حدود نیم ساعت کافی است. در انتخاب داستان برای سنین پایین از مکانهای آشنا بهویژه خانه باید استفاده کرد. سپس به تناسب به مناطق دیگر، استانهای دیگر و کشورهای دیگر رفت. داستانهای کهن ممکن است اشکالات محتوایی و تربیتی داشته باشد که میشود این مشکلات را اصلاح کرد.
این محقق و نویسنده گفت: بعضی از داستانها گفتنی و برخی خواندنی هستند. این موارد با یکدیگر فرق میکند. داستانهای متکی به توصیف برای گفتن جذاب از کار در نمیآید. داستانهایی که به درون افراد میپردازد هم برای گفتن جالب نیست. داستانهایی که عنصر قالب آنها فضا و لحن است عمدتاً خواندنی هستند؛ در عینحال داستانهایی که متکی بر حرکت، گفتگو و برونگرا هستند در زمره گفتنیها هستند. برخی از داستانها چون اسطورهها، افسانهها، حماسهها و داستانهای تاریخی و باستانی، داستانهایی هستند که قهرمان کودک ندارند. مسائل اینها مسئله کودکان نیست. این داستانها در رتبه دوم مناسب هستند. اصل داستانی که برای کودکان و خردسالان مناسب است، دارای قهرمان هم سن و سال آنها است. دسته دوم داستانهایی هستند که باعث آشنا شدن بچه با هویت و فرهنگ خود میشوند. داستانهای گفتنی داستانهایی هستند که ضربآهنگ سریعتری دارند.
وی افزود: عامل دیگر برای موفقیت داستان قصهگویی است. یکی از نکات برای داستانگویی این است که قصهگو نباید مشکل بیانی داشته باشد یا نتواند برخی از حروف را به درستی بیان کند. این افراد میتوانند در کارهای دیگر موفق شوند و لزومی ندارد در قصهگویی ورود کنند. گوینده اول از همه باید بیان صحیح داشته باشد. نباید لهجه داشته باشد وقتی برای عموم مردم کشور قصه میگوید. البته وقتی برای مردم خود داستان میگوید، میتواند لهجه داشته باشد و حتی بهترین داستانها در استانها همانهایی هستند که با لهجه بومی گفته میشود. لهجههای شخصی هم نباید برای قصهگویی داشت. برای قصهگویی نباید تکیه کلام شخصی داشت. داستانگو صدای بیش از حد زیر یا بیش از حد بم نباید داشته باشد، صدایی که به گونهای که نامتعارف جلوه کند. صدا کافی است زیبا و طبیعی باشد. البته قرار نیست صدا خیلی عالی باشد تنها کافیست معمولی باشد و مخاطب را اذیت نکند. هیچ چیز جز خواندن آواز به صورت مکرر از دوران کودکی باعث بهبود صدا و گویای آن نمیشود.
سرشار تصریح کرد: داستانگو باید لباس ساده و ظاهری بدون جلب توجه داشته باشد تا باعث حواسپرتی نشود. در بیان قصههای تاریخی گاهی میشود از یک نماد مربوط به گذشته برای فضاسازی استفاده کرد اما نباید در ظاهر اغراق کرد. داستانگو باید قادر به ایجاد روابط عاطفی با مخاطبان کم سن و سال خود باشد. مخاطب باید لذت از کنار قصهگو بودن را حس کند. یکی از این راهها ارتباط با چشم است. آشنایی کافی قصهگو با ادبیات بسیار مهم است. حدود ۲۴ سال داستان قصه ظهر جمعه توسط من بیان شد، قبل از من هم بودند و بعد از من هم آمدند اما آنها با روح ادبیات آشنا نبودند و به همان نسبت موفقیت آنها در جذب مخاطب کمتر بود.
وی ادامه داد: قصهگو ارزش هر کلمه را باید بفهمد. در هر کلمه یک انرژی نهفته است یک بار عاطفی وجود دارد. یک هاله به دور آن واژه تنیده شده است و بار احساسی دارد. هر کلمه برخی یا همه این ویژگیها را دارد و وقتی در جملهای قرار میگیرد، بارهای جدیدی به خود میگیرد. داستانگو باید بارها و انرژیهای لازم را درک کند و زمانی که کلمات و جملات را بیان میکند این انرژیها را آزاد کند تا مخاطب آن بارها را حس کند. در این راه قصهگو باید از حس ناخودآگاه و آگاه خود باید استفاده کند. باید قصهگو داستان را مثل زندگی واقعی خود زندگی کند تا آن داستان را زنده کند. اگر داستانی نتواند باعث غلیان درونی مخاطب شود، ضربان قلب را تند یا کند و احساسات مخاطب را برنیانگیزاند، یا داستان یا قصهگو یا هر دو در بیان دچار مشکل هستند. بیان زنده داستان یکی از عوامل بسیار مهم در موفقیت داستانگویی است. داستان را با شهامت و اعتماد به نفس کامل باید بیان کرد و اگر قصهگو دچار فراموشی یا تردید شود نباید اجازه دهد مخاطبان متوجه شود.
این نویسنده و محقق در ادامه خاطرنشان کرد: لحن در داستانگویی بسیار مهم است. هر داستان را بسته به گونه خود با لحن خود باید گفت. باید به اقتضای هر بخش داستان از لحن جدیدی در قالب لحن کلی استفاده کرد. لحن همچون موزیک متن در فیلم است. اگر لحن نباشد، مانند فیلمی که موزیک متن ندارد، بیجاذبه میشود. البته نباید مبالغه کرد؛ باید کاملاً طبیعی بود چراکه مخاطب مبالغه را متوجه میشود؛ مبالغه دشمن تأثیرگذاری است.
وی افزود: داستانگویی باید در جمعهای محدود و کوچک رخ دهد. حداکثر جمعی که میتوانند در یک قصهگویی شرکت کنند ۲۴ نفر است. قصهگو باید بتواند با تکتک مخاطبان ارتباط عاطفی و چشمی برقرار کند. مخاطبان باید از یک گروه سنی باشند تا بتوان در قصهگویی موفق شد.
سرشار تصریح کرد: داستان ترسناک در لحظه خواب نباید برای کودکان تعریف کرد. اگر کودکی ترسو است هم نباید داستان ترسناک برای او گفت. در زمان خواب داستانهای دلنشین تعریف شود. داستانگو باید زحمت بکشد، اگر فردی فکر میکند با یکبار خواندن برای دیگران میتواند قصه بگوید در اشتباه است. بارها و بارها باید قصه را خواند و شخص قصهگو آن را برای خود بگوید تا ایراداتش مشخص شود. بازیگران تئاتر ماهها تمرین میکنند تا یک نمایش را اجرا کنند. داستانگو هم باید تمرین کند تا یک قصه را بگوید. قصهگویی کار سختی است و تمرین میخواهد. قصهگو باید پرسشهای مخاطبان را حدس بزند و پاسخهای آن را آماده کند تا جواب مخاطب را بدهد. این باعث ایجاد اعتماد بین مخاطب و قصهگو میشود.
وی تأکید کرد: همیشه برای برای مخاطبان، خود داستان از همه چیز مهمتر است. در حین قصهگویی از کودکان سؤال نباید پرسیده شود. به ندرت یک نکته ساده میتوان پرسید که آن هم باید عمومی باشد، نباید کودک احساس کند که در کلاس درس نشسته است، چون لذتی نمیبرند. در پایان داستان هم اجباری در حوزه پرسش و پاسخ نباید قرار داد. همه بچهها حالات روانی یکسانی ندارند، اگر داستانگو خوب این امکان را داشته باشد از احوالات مخاطبان اطلاع داشته باشد کمک میکند که داستان را هم متناسب مخاطب بگوید. زمان مناسب برای داستانگویی از نکات مهم است روز و ساعت داستانگویی باید ثابت باشد. ساعتی انتخاب شود که جز ساعت پر جنب و جوش بچهها نباشد. این ساعت با برنامههای مهم و پرمخاطب کودکان همزمان نشود. هیچ چیز به اندازه بازی برای بچهها مفید و لذت بخش نیست.
سرشار همچنین گفت: نباید در مکانی داستانگویی انجام شود که عواملی باعث حواسپرتی مخاطبین وجود داشته باشد. برای بچهها بیرون از کتابخانه هم میتوان قصه گفت. محیط داستانگویی نباید زیاد گرم یا سرد باشد. اگر امکان داشت حالت سایهروشن در محل قصهگویی به وجود بیاید این امکان برای ایجاد تخیل کودک بسیار مناسب است. یکی از ابزارهای انسان نگاه است. برای درک بهتر احساسات درونی یک شخص با حالت بدن او میتوان توجه کرد. نگاه دریچه روح و روان انسان است. انسان نمیتواند نگاه خود را پنهان کند. نگاهها اسرار درونی آدم را هویدا میکنند.
وی در پایان اظهار کرد: زبان بدن در فرهنگهای مختلف متفاوت است. در هنگام قصهگویی باید مراقب این حرکات بود و نگاه قصهگو بین مخاطبین تقسیم کرد. نگاه به مخاطب باعث میشود او تمرکز بیشتر داشته باشد، اما نباید این نگاه او را اذیت کند. در هنگام داستانگویی، قصهگو بدن خود را آرام نگه دارد در مراقب حرکات دست خود باشد.